مثلا در کتابخانه نشستهام که درس بخوانم. همه کاری کردم غیر از درس خواندن…
چیزی اینروزها در من نو میشود. شاید خاصیت این اسفند دوست داشتنی است. شاید نتیجه تغییرات شدید این دو سه ماه اخیر بوده. اما چیزی در من عوض میشود. ساکتتر شدهام. شاید یک روز حتی یادبگیرم دنیا بدون نظرات من هم راهش را خواهد رفت.
یاد میگیرم به ده سال دیگر فکر نکنم. آینده را یک مقدار کوچکتر ببینم. حد خودم را گذاشتم دو سال. اگر بدانم تا دو سال آینده چکارهام فعلا بس است. از آن جلوتر را بعد از دوسال تصمیم میگیرم. برای کسانی که مرا بشناسند این یعنی نهایت تغییر. تغییری که هنوز کامل نشده اما من تلاش خودم را میکنم.
سعی کردهام خستگی هایم را با لبخند پنهان کنم. حالا بیشتر میخندم. یک مقدارش برای قایم کردن خستگی است یک مقدارش برای خودم. سبکتر لباس میپوشم. ورزش نمیکنم. انگار باری از دوشم برداشته شدهاست. همینکه صبحها بیست دقیقه از ایستگاه قطار تا مدرسه را قدم میزنم و به زمین خیره میشوم برایم بس است. فهمیدم که دوست دارم به مردم و عادتهایشان دقت کنم. عادتهای کوچک که به چشم نمیآیند.
هنوز سر کلاسها بیدقتی میکنم. هنوز مثل همان کلاس سوم ابتدایی جای پنج و شش را در شصت و پنج عوضی مینویسم و نمره کلاس آمارم کامل نمیشود. هنوز درسها را برای شب آخر میگذارم. هنوز به جای درس خواندن ترجیح میدهم خانه را جمع و جور کنم یا بیایم کتابخانه که وبلاگ بنویسم.
به تعطیل کردن اینجا هم فکر کردم. خودم هم میدانم که اینجا بیخاصیت و بیمصرف شده و مدتهاست حتی یک کلمه درست و حسابی هم درش پیدا نمیشود. اما دیدم بهانه است. بهانه است اگر بگویم اینجا باعث میشود من درس نخوانم. آدم شدن به ترک وبلاگ که نیست. من هم نمیدانم کی قرار است آدم شوم. اصلا آدم هم نشوم.
تازه دارد باورم میشود که آدمی دوگوش دارد و یک زبان. یادتان است وقتی زیاد حرف میزدیم اینرا به ما میگفتند؟ گوش میکنم و ساکتم.
تازه دارم با استادهایم دوست میشوم. کاری که این دوسال هیچ وقت وقت انجامش نبود. حالا کیف میکنم که بین صد و پنجاه نفر مرا به اسم میشناسند. خوشم میآید بقیه ایرانیهای کلاس خاور میانه چشم دیدن مرا ندارند و استادم برایم ایمیل میزند که اینقدر برای خودت دشمن نتراش. باید یک ستون هفتگی راه بیاندازم فقط وقایع اتفاقیه این کلاس را بنویسم. دنیایی است برای خودش. باید بودید و قیافه پرژن های نازنین کلاس را وقتی استاد دلایل برجسته شدن هویت پرژن را بعد از قضیه گروگانگیری در امریکای اوایل دهه هشتاد میگفت میدیدید.
فیلم هیچ کتاب فارسی هیچ. کتابهایم از ایران بسته بسته میرسند. ذوق مرگ کتابهایمم. همین که در خانهاند آرامش بخش است. پولمان دیگر به سینما رفتن نمیرسد. باید منتظر باشیم که فیلمها روی دیویدی بیایند. نه پرسپولیس را دیدهام نه بادبادک باز را نه بقیه فیلمهای امسال را. اسکار را هم نصفه کاره دیدم. از شوخی استوارت با اوباما هم خوشم نیامد. از هیلاری کلینتون متنفرم. دلیل هم دارد و ندارد. برایم مصداق بارز چیزی است که انگلیسیاش میشود Bitch ولی ترجمه فارسی درست هم ندارد. شاید سلیطه. از این شایعه که دو روز پیش تا ستون اول نیویورک تایمز هم رفت که اگر اوباما ریس دولت شود یکی پیدا میشود و ترورش میکند تا حد مرگ بدم میآید. حرف مفت پراکندن است. شاید هم میترسم که درست از آب دربیاید.
به خیل استفاده کنندگان از فیس بوک پیوستهام. برای خودم به این نتیجه رسیدهام که برای خیلی از ماها فیس بوک و اورکات و بقیه این تجمعات اینترنتی فرقی باهم ندارد. همان عکسها. همان نوشتهها و همان قربان صدقه رفتن ها و باند بازیها. خبری از کارهایی که بقیه مردم دنیا با این جوامع اینترنتی دارند نیست. خودم را هم میگویم.
باید بنویسم. باید بیشتر بنویسم. دلم برای روزمرگی نوشتن و از خودم نوشتن تنگ شده. باید یادم بیاید که چطور هر روز از خودم و خانه و زندگی و کار و درس و ماشین و شهر و مردم مینوشتم. اصلا از وقتی ترسیدم که به من بگویند روزانه نویس دچار فلج شده ام. باید با چرت و پرت نویسی شروع کنم به دوباره نوشتن. به از خودم نوشتن. نوشتن خوب است. نوشتن آرامش بخش است. درست است که شروع کردهام در مسیر مخالف شنا کردن اما دلم میخواهد وقتی تمام اطرافم متلاطم است خودم آرام باشم.
از مسیر مخالف هم برایتان میگویم. عجالتا بروم ناهار بخورم که شدیدا گرسنهام.
-
بایگانی
- جولای 2023
- ژوئن 2020
- می 2020
- آوریل 2020
- مارس 2020
- سپتامبر 2019
- جولای 2019
- مارس 2019
- فوریه 2019
- ژانویه 2019
- نوامبر 2018
- اکتبر 2018
- سپتامبر 2018
- آگوست 2018
- جولای 2018
- آوریل 2018
- مارس 2018
- فوریه 2018
- ژانویه 2018
- دسامبر 2017
- نوامبر 2017
- اکتبر 2017
- سپتامبر 2017
- می 2017
- آوریل 2017
- مارس 2017
- فوریه 2017
- ژانویه 2017
- دسامبر 2016
- نوامبر 2016
- اکتبر 2016
- سپتامبر 2016
- آگوست 2016
- جولای 2016
- ژوئن 2016
- می 2016
- آوریل 2016
- مارس 2016
- فوریه 2016
- ژانویه 2016
- دسامبر 2015
- نوامبر 2015
- اکتبر 2015
- سپتامبر 2015
- آگوست 2015
- جولای 2015
- ژوئن 2015
- می 2015
- آوریل 2015
- مارس 2015
- فوریه 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- نوامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- آگوست 2014
- جولای 2014
- ژوئن 2014
- می 2014
- آوریل 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- سپتامبر 2013
- آگوست 2013
- جولای 2013
- ژوئن 2013
- می 2013
- آوریل 2013
- مارس 2013
- فوریه 2013
- ژانویه 2013
- دسامبر 2012
- نوامبر 2012
- اکتبر 2012
- سپتامبر 2012
- آگوست 2012
- جولای 2012
- ژوئن 2012
- می 2012
- آوریل 2012
- مارس 2012
- فوریه 2012
- ژانویه 2012
- دسامبر 2011
- نوامبر 2011
- اکتبر 2011
- سپتامبر 2011
- آگوست 2011
- جولای 2011
- ژوئن 2011
- می 2011
- آوریل 2011
- مارس 2011
- فوریه 2011
- ژانویه 2011
- دسامبر 2010
- نوامبر 2010
- اکتبر 2010
- سپتامبر 2010
- آگوست 2010
- جولای 2010
- ژوئن 2010
- می 2010
- آوریل 2010
- مارس 2010
- فوریه 2010
- ژانویه 2010
- دسامبر 2009
- نوامبر 2009
- اکتبر 2009
- سپتامبر 2009
- آگوست 2009
- جولای 2009
- ژوئن 2009
- می 2009
- آوریل 2009
- مارس 2009
- فوریه 2009
- ژانویه 2009
- دسامبر 2008
- نوامبر 2008
- اکتبر 2008
- سپتامبر 2008
- آگوست 2008
- جولای 2008
- ژوئن 2008
- می 2008
- آوریل 2008
- مارس 2008
- فوریه 2008
- ژانویه 2008
- دسامبر 2007
- نوامبر 2007
- اکتبر 2007
- سپتامبر 2007
- آگوست 2007
- جولای 2007
- ژوئن 2007
- می 2007
- آوریل 2007
- مارس 2007
- فوریه 2007
- ژانویه 2007
- دسامبر 2006
- نوامبر 2006
- اکتبر 2006
- سپتامبر 2006
- آگوست 2006
- جولای 2006
- ژوئن 2006
- می 2006
- آوریل 2006
- مارس 2006
-
اطلاعات