میم

مارتا امروز تعطیل بود. صبح آنقدر خوابید که دیگر خودش هم حوصله اش سر رفت. بیدار شد. حمام کرد و بعد نشست روی کاناپه اش. همانطور حوله پیچ. هی فکر کرد کجا برود که زیاد مجبور نباشد بنزین بسوزاند. هم بشود اسمش را تفریح گذاشت هم خرج اضافه نداشته باشد. سر راه برگشت هم بشود رفت خمیر دندان و پودر لباس شویی خرید. آخر هفته نوبت مارتا بود که پودر بریزد توی ماشین لباسشویی.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.