بوتو و بچگی ما

در آن سالهای قحطی برنامه های تلوزیون و محدودیت برنامه ها به خبر ها و گزارش های هفتگی و راز بقا بی نظیر بوتو از معدود زنانی بود که غیر از سبزی خورد کنی های برنامه های تلوزیونی می شد اسمش را شنید. چهره زن قدرتمند اصلا نبود. فکر کنم بی دلیل نبود که با آنکه آن سالها خیلی بچه بودم و از سیاست هیچ چیز نمی دانستم- مثل همین حالا- باز خوشم میامد ازش و نقشش را بازی می کردم و ته دلم می خواست بوتو باشم. یادم میاید کسی – شاید هم پدرم- می گفت که باید روزی سخنرانی مثل او شوم.
شاید هم به خاطر این بود که صبح خودش زنگ زد و بنده با خبر کشته شدن بوتو از خواب بیدار شدم. شاید یادش بود که این زن – که من هنوز هم هیچی ازش نمی دانم- قهرمان بچگی های من و نقش های کودکی ام بود.
بوتو ریس مادام العمر حزبش بوده ظاهرا. حالا وضع لابد بدتر می شود. بوش هم گاهی اوقات اگر از مزرعه اش اصلا حرف نزند بهتر است با این پیغام تسلیت فرستادنش. حالا لابد این بهانه ای می شود برای سخت گرفتن به اسلامیک های پاکستان و از آن طرف تبلیغات آنها در داخل مملکتشان.
دیکتاتوری فقط دست به دست می شود . از بین نمی رود.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.