درگیر یک قصه عحیب شده ام.
حدود سه هفته قبل بود. آخر شب. تلفن دستی ام زنگ خورد و دختر کوچکی پشت خط بود که با صدای ملایمی می گفت که می خواهد با مادرش حرف بزند. من خیلی تعجب نکردم. چون شبها تلفن خانه امن زنان “خانه خواهرم” به به تلفن من وصل می شود و از ساعت چهار و نیم بعد از ظهر تا صبح بعد مسول جواب دادن به تلفنها هستم. ( قابل توجه دوستانی که پیغام ۹۱۱ تلفنم را شوخی تلقی می کنند).
اسمش را پرسیدم و اسم مادرش را. اسمش اما بود و اسم مادرش الیزابت. صدای مردی هم از کنارش میامد که به او دیکته می کرد که چه بگوید. سعی کردم تلفن را طولانی کنم اما قطع شد. نام زنان سرپناه را چک کردم. الیزابت نداشتیم. برایم عجیب بود. مسول “خانه” را در جریان گذاشتم و آن شب گذشت.
فردایش دوباره همان دختر کوچک با همان شماره به تلفنم زنگ زد و همچنان می خواست با مادرش حرف بزند. اینبار عجیب شد. چون روزها که دیگر تلفن ها به من وصل نمی شود. اینجا بود که فهمیدم آنها شماره “خانه خواهرم” را نمی گیرند بلکه شماره مستقیم مرا دارند. حالا به هر دلیل- اشتباه یا مرض- باز هم همان مرد کنار بچه بود و هر بار که من به دختر کوچولو می گفتم گوشی را به پدرت بده قطع می کرد.
امروز بعد از سه هفته همان دختر کوچولو با همان شماره ( که ذخیره اش کرده بودم) دوباره زنگ زد. به مسول خانه امن مان زنگ زدم و او هم گفت که پلیس را خبر کنم.
حالا هم زنگ زدم به بخش غیر اضطراری پلیس که جریان از این قرار است و شماره را دادم. هر چند هر بار خودم شماره را گرفتم کسی جواب تلفن را نداد. قرار شد پلیس تحقیق کند و به من هم خبر بدهد.
راستی می دانستید ممکن است شغل شما, شما را از لحاظ قانونی مجبور به گزارش یک سری وضعیت های خاص بکند و اگر به موقع گزارش ندهید ممکن است تحت پیگرد قرار بگیرید؟ سعی می کنم به زودی مطلبی در این زمینه بنویسم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.