کابوس

کسی تا به حال بوده که از وقتی نوشتن یاد گرفته شروع به نوشتن خواب هایش کرده باشد؟
فرض کنید الان می توانستید بخوانید که در فلان روز مرداد ده سال قبل چه خوابی دیده بودید؟ چه کسی در زندگیتان بود یا وحشتتان از چه بود؟ ترسناک است مگر نه؟ آن هم ما زمینی ها با این قدرت خارق العادمان در فراموشی آنچه را که دوست نداریم یا از آن می ترسیم یا شرمساریم.
من وقتی از خستگی در حال مرگ نباشم خواب می بینم. در فاصله بین ترم ها شاید هر شب. شاید هم همه انسانها همه شب خواب می بینند. به همه کاری ندارم. خودم را می گویم. لابد از این خوابها هم صدی نود یادم نمی ماند. چه می دانم. دکتر خواب که نیستم.
دیشب خواب دیدم یکی از خاله هایم می خواهد با فتحعلی اویسی ازدواج کند و من گریه کنان به سراغ شرلوک هولمز می روم که برایم ثابت کند فتحعلی اویسی یک قاتل سریالی است. دفتر شرلوک هولمز در یکی از کوچه های بین میرداماد و ظفر بود. کوچه ای به اسم گلایل.
___________________________________________________________

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.