بیاید بحث هایمان را شیرین کنیم.

نمی دانم بحث ترجمه خوبی برای argument است یا نه. در هر حال تکلیف پایانی یکی از کلاسهایم پیدا کردن موضوعی و بحث در مورد آن بود. نه اینکه بیاییم و فقط حرف بزنیم. باید به روشی آن را نشان می دادیم. می توانستیم ویدیو بسازیم, شعر بگوییم, نقاشی بکشیم, برقصیم یا هر روش دیگری که به ذهنمان می رسید. در شب پایان کلاس , همه مان شگفت زده شده بودیم از کارهای بقیه.
یکی از بچه ها گیتارش را آورده بود و شعری سروده بود که ” اینقدر این زمین را نگایید”. چیزی بود در مورد گرم شدن زمین و این حرفها. بعد با آهنگ برایمان خواند.
بحث دیگری در مورد تاثیر این آهنگهای رپ و R & B بود بر نوجوانهای سیاه پوست. مدل اتاق دختر بچه ای را درست کرده بود با عکسهای روی دیوار به همراه ویدیو های از بعد از مهمانی های شبانه در بارها.
دو نفر از دخترها هم دوستانشان را به باری برده بودند و ویدیوی درست کرده بودند در مورد اینکه اگر مستید رانندگی نکنید. خیلی ویدویش بی تربیتی بود. برای همین همه خوششان آمد.
بحث دیگری در مورد این بود که چرا بیشتر از فحش در سخنرانی های رسمی استفاده نمیشود وقتی که همه اینهمه در روز فحش می دهیم و فحش ها کلام ما را اثر پذیرتر میکنند. یک تابلوی گنده هم درست کرده بودند پر از حرفهای بی ترییتی .
بعد استادمان کلی صحبت کرد که این واژه شریفه Cunt روزگاری در ادبیات بسیار کاربرد داشته و اصلا هم معنای بد نمی داده , طوری که الان فحش شده و این واژه محترمانه vagina اصلا فحش بزرگی به زنان است چرا که معنایش در واقع غلاف شمشیر است. بعد هم استادمان گفت که من یک بلوز سفارش میدهم رویش بنویسند که من Cunt را ترجیح می دهم. شما هم بروید بخرید.
بقیه بحثها هم جالب بود. از تعریف ازدواج در لغتنامه وبستر که چرا باید بگوید یک زن و مرد تا کار کردن در این اتاقهای پیش ساخته خاکستری گرفته تا نسلی که ام تی وی آنها را ساخته و پولدار شدن تنها آرزویشان است و البته یکی دو تا بحث در مورد جورج بوش عزیزمان و این عراق که دیگر نقل و نبات هر کلاسی در تمام کشور است و اصلا نمی شود که نباشد. آها. یک نفر هم پیشنهاد داد که سیستم نمره گذاری درسها عوض شود و فقط نشان دهد که کلاس را قبول شدیم یا نه. چه بهشتی میشد آن زندگی.
کار من یک پوستر بود بر علیه نایکی عزیزمان. در نقد اینکه نایکی از نیروی کار کودکان در کشورهای درحال توسعه استفاده میکند و یک کفشی را که شاید برایش فقط یک دلار تمام شود به ما دویست دلار می فروشد. نایکی در سال دوهزار و سه قبول کرد که قانون خاصی برای کار کودکان در کشورهای که کارخانه هایش در آنهاست ندارد اما شواهد نشان میدهد که هنوز به بیگاری کشی مشغول است و ما همچنان کفشهایش را بهترین کفش ورزشی میدانیم. ( حداقل خود من هرگز کفش دویدنی غیر از نایکی نخریدم, آنقدر که این کفش نرم و راحت است, حتی وقتی قیمت این نرمی و راحتی را میدانستم و میدانم.)
پی نوشت بعد از اولین نظر: این بحث نیروی کار کودک و حقوق کم و شرایط بد در کشورهای خیلی فقیر, همانطور که روزبه در اولین نظر اشاره کرد, بحث کاملا دو سویه ای است. یعنی آن طرف دعوا هم همین حرفهایی را میزند که روزبه گفت.
من در کارم اصلا به عدد و شماره و شواهد نپرداختم. فقط روی احساسات کار کردم و اصلا سراغ آن بخش قضیه نرفتم. یعنی جای کار برای این نبود. قصدم این بود که وقتی عکس را گذاشتم توضیح بدهم که چرا این عکس اینقدر خالی است. بحث را من کاملا سیاه و سفید جلوه دادم. در صورتی که قسمت های خاکستری رنگش بسیار بیشتر از سیاه یا سفید است. در هر حال ایده های تبلیغاتی و این کمپین ها و پوسترهای تبلیغاتی مخصوصا قرار نیست حرفهای طرف دعوا را هم بگویند.
الان نسخه دیجیتال عکس را ندارم. اما به محض اینکه بدستم رسید عکسش را اینجا میگذارم با توضیحات مخصوص عکس. شاید آنوقت بیشتر بشود روی ایده تبلیغاتی اش, جدا از بخش های خاکستری بحث, صحبت کرد.
در کل این کلاس و بحث هایش را خیلی دوست داشتم. اگر فرصتی دست دهد دوباره با این استاد کلاس بر می دارم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.