مراقبت از یه موجود زنده حس عجیبی داره. ( نه خیر. حامله نیستم.) این سبزه سفره هفت سین از دو هفته قبل من رو بدجوری درگیر کرده. یه دونه از این آبپاش فس فسی ها دارم که وقتی ژل موهام خشک میشه فس فس میزنم که کله ام دوباره خیس بشه. از دو هفته قبل از حموم درش آوردم و گذاشتمش رو میز. از اون روزهای اول هی مینشستم نگاهش میکردم چرا در نمیاد و هم حالا که موندم با این جنگل چه کنم؟ مرتب این فس فسی دستم هست و دارم روش آب میپاشم. حواسم هست که به گوشهای ظرف هم آب برسه. که همه جا یه اندازه آب بخوره. که آب زیاد تهش جمع نشه. سخته ها.
حالا این ماهی هم اضافه شده. ماشالله مثل گاو میخوره واز اونها! تحویل ما میده. از اونها! هم که شگون نداره سر سفره عید باشه. هی صبح آب عوض کن هی شب.
سیر سرسفره هم داره جونه میزنه. اون هم احتمالا میشه بچه سوم.
من هیچ وقت طرفدار داشتن گل و گیاه تو خونه نبودم. یعنی خونم همیشه گل داره توش. ولی نه گل گلدونی. از این گل دسته ای ها هم که آدم یه گلدون برمیداره آب میریزه توش و وقتی خراب شد میریزه دور. مراقبت نمیخواد. یعنی شاید هم میخواد. من بلد نیستم.
جونور هم که گناه داره بیاد خونه ما. گربه نوازش میخواد و لوس کردن. سگ هم که دیگه معصیت آدم بیاره توخونش زندونی کنه و فقط آخر هفته ها ببردش بیرون. فقط که غذا دادن نیست. بچه بیشتر از هرچیزی توجه پدر و مادر رو میخواد. در ضمن ما مبلمون چرمه. من هنوز اونقدر خودخواهم که مبل رو بیشتر از جونور بخوام.
حالا نمیدونم. شاید کلا تصمیم گرفتم سبزه داشته باشم همه سال. هی سبزه سبز کنم. حسش خوبه. در نهایت خودخواهی باید بگم که دکور خونه رو هم قشنگ میکنه. بعد که بلند شد برش دارم ببرم بذارم رو بالکنی. سبزی هم چیز میاره دیگه…طراوت و شادابی. زمستون هم که خونه رو اینقدر گرم میکنم من که میشه هر هفته محصول برداشت کرد. خوبه ها..مثلا چطوره سبزی بکارم تو بالکنی؟ یا فلفلی چیزی…نمیدونم حالا.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.