وقتی دلمان میخواهد رویاهایمان واقعی باشد یا انقلاب بلاگی در ایران

دقت کردید بعضی ها که عمری در رویا زندگی میکنند بعد از یه مدت رویاهاشون- و دروغهاشون- باورشون میشه و فکر میکنن واقعا همچین اتفاقی افتاده یا عملا رویا رو زندگی میکنن؟
به شدت فکر میکنم خیلی از ماها نسبت به بلاگها و این جامعه ای که اسمش رو گذاشتیم بلاگستان فارسی همچین دیدی داریم. یعنی اگه تو این پنج سال که ازعمر بلاگری فارسی میگذره, هر تغییری که بوجود اومده – بهتر یا بدتر- مدیون همین نوشته های فارسی اینترنت هست.
فکر میکنیم ماها جنبش کردیم, ریس جمهمور عوض کردیم, جایزه دادیم, جنگ کردیم, صلح کردیم, دمکراسی بردیم, قانون عوض کردیم… یا حداقل فکر میکنیم در حال انجام همه این کارها هستیم و آینده ایران چیزی نیست به جز همین بلاگها و تمام زندگی نسل بعدی به همین نوشته های ماها بنده.
شاید بگید دارم اغراق میکنم. اما واقعا من افرادی رو میبینم و میشنوم و میخونم که دارن تو این رویا زندگی میکنن.
بلاگ نوشتن خوبه. آدم مینویسه. تخلیه میشه. خونده میشه. از اینکه میفهمه خونده میشه ارضا میشه و گاهی باعث میشه اطلاعات خوبی هم بین آدمهایی بلاگ خون و بلاگ نویس رد و بدل بشه.
حرف من اینه. آخه کسایی که جاشون گرم و نرمه و کامپیوتر و اینترنت مثل نون تو آشپزخونه همیشه براشون به سادگی محیاست, چه درک درسی از قشر اصلی مردم ایران دارن؟ چند درصد مردم ایران – رده بیست تا چهل سال رو در نظر بگیریم هرچند قشر اصلی هر جامعه برخلاف اونچه که شعارش داده میشه بیست ساله ها نیستن, چهل تا شصت ساله ها هستن – کامپیوتر دارن؟ کار با کامپیوتر رو بلدن؟ میدونن چه طور تایپ کنن؟
به دوستان دور و بر خودتون نگاه نکنید لطفا. اصلا نسل بزرگتر فامیلتون رو در نظر بگیرید. حالا چند درصد این افراد کامپیوتر دار با اینترنت هم کار میکنن؟ حتی گیریم در حد چت با فک و فامیل و دوست دختر و نوه خاله تو کانادا – مثلا- باشه؟
چه قدر ما عادت کردیم شکمی آمار بدیم. ما فکر میکنیم چون خودمون هر روز روزآنلاین و گویا و زمانه و …رو میخونیم لابد همه همینن. چقدر ما خودمون شبیه آدمهای ماهواره ای شدیم که یه عمر ازشون بد میگفتیم.
به من نگید به خاطر بمب گوگلی بلاگرهای فارسی بود که نشنال جغرافی خلیج رو کرد خلیج فارس. نشنال جغرافی مال کجاست؟ وضعیت اینترنت و اهمیتش تو جایی که نشنال جغرافی هست رو با ایران یکی نکنید.
بله میدونم. بلاگ اونقدر مهم شده که موقع انتخابات کاندیدا ها بلاگ میزنن. نشست با بلاگرها میذارن و نظرشون مهمه….حرف من اینه. اگه یه حرکتی میشه , یه اتفاقی تو دنیای واقعی می افته پنجاه تا آدم دارن دنبالش میدون و کاراش رو میکنن و از این پنجاه تا دوتا میان میان مینویسن. ما اون پنجاه تا رو نمیبینیم و فکر میکنیم هر اتفاقی افتاده کار این دو نفر بوده.
به خدا ما مهم نیستیم. اصلا مهم نیستیم. همه دلشون میخواد خودشون رو تحویل بگیرن. بگیرید. اما همه چی رو به دمکراسی تو ایران ربط ندید. من امیدوارم حالا که اینقدر باور خودمون شده بیاد باور یه جای پر مایه ای هم بشه و بیاد به ما پول بده. کی بدش میاد. پول باشه. من روزی صد تا پست مینویسم. اصلا همه خاورمیانه رو آباد میکنم با بلاگم….امیدوارم اینهمه باور من باعث بشه بقیه هم باور کنن. رسالت عظیم بلاگر های ایرانی …نگو بلاگر بگو روزنامه نگار دنیای مجازی…بگو سایبر ژورنالیست.
آخه کدوم روزنامه ای میاد برای نوشتن اینکه امروز لاستیکم پنچر شد و پاشنه کفشم در رفت و هوا خیلی سرد شده به من پول بده؟ این یه صفحه ای هست که من صرف برای خودخواهی و خود خوانی راه انداختم. نظر لطف همه اونهایی هست که میان و میخونن و به جرات میگم اگه کسی نباشه اینجا رو بخونه درش رو تخته میکنم. من نمیخوام رسالت داشته باشم. نمیخوام نماینده باشم. کدوم رسالت بابا…چقدر ما باید همه چی رو جدی بگیریم؟
بگید. بخندید. بنویسید. خودتون باشید. تو دنیای واقعی کم نقاب میزنیم و دروغ میگیم و شعار میدیم که تو این یه صفحه جایی که واسه دل خودمون هم داریم بخواهیم ادامه همون باشیم؟ که دشمن بتراشیم و دسته بشیم و شعار بدیم؟
من نمیگم های بلاگر های ایرانی متحد بشید. حرف مفته. کی گفته ایدولوژی فلان خانم یا آقا باید شبیه من باشه یا فکر من لزوما شبیه فکر کسی که لینکش این بغل هست و یکی از صدها بلاگی هست که من هر روز میخونم؟ این شبیه سازی ها رو رها کنیم. دیگه دوره اش گذشته. بذارید این یه صفحه رو هم بدون رسالت و شعار و رفیق و لینک بازی واسه خودمون نگه داشته باشیم.
پی نوشت: الان دیدم خداداد شتابزده هم نوشته کما بیش در همین مایه ها.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.