….

بعد از اینکه همه برنامه ها آماده شده بود , هماهنگی ها انجام شده بود و ظاهرا پوسترها چاپ شده بود یه روز دوستی که طرف صحبت من بود برای اون برنامه رزومه گفت که یه مطلبی رو میخوان بگن. فکر کنم یه هفته بعد از اون پست “ لذت ناب” بود.
ظاهرا اولین مشکل در رابطه با این نوشته فرید – جنده شناسی- بود که من لینکش رو تو لینکدامپ گذاشته بودم. یکی از نوشته های واقعا خوبی بود که به یه سری تناقضات در رفتار ایرانیان مهاجر هم گوشه ای داشت. خیلی ملموس بود برای من. از من محترمانه خواسته شد اون لینک رو بردارم. ظاهرا استفاده از کلمه ” جنده” برازانده کسی نیست که قراره تو ایران وجود داشته باشه. چون اصولا کسانی که تو ایران هستند نه میدونن جنده چی هست, نه به عمرشون شنیدن و نه اصلا تلفظش رو بلد هستند. مخصوصا زنها که اصلا تو عمرشون نشنیدن این کلمه رو.
جبهه گرفتم. گفتم من سانسور نمیکنم . حتی اگه نوشته کس دیگه ای هم باشه و من همعقیده بوده باشم باهاش رو دوست ندارم ببرم.
گفتن : نه. این سانسور نیست . این مراعاته. ما باید دست به عصا راه بریم. و هزاران لغت دیگه در چت اون روز ما. من گفتم من به نویسنده مطلب ایمیل میزنم. مطلب رو اول به ایشون میگم. اگه قبول کردن باشه. به فرید ایمیل زدم و گفتم همچین وضعی هست. درسته که لینکدامپ خودمه اما دوست ندارم یه دفعه لینکی اون وسط غیب بشه. بنده خدا اون چی میگفت؟
بعد از اون مطلب خیلی تلویحی به من فهمونده شد که اون پست ” لذت ناب” هم ظاهرا مغایر با ارزشها تشخیص داده شده.
چه معنی داره که زن ایرانی از لذت حرف بزنه؟ چه معنی داره زن ایرانی نه تنها خودش جسارت بکنه بلکه بقیه رو هم به این جسارت دعوت بکنه؟ زن ایرانی همینکه یه کاری رو بهش اجازه دادن یاد بگیره بسه . دیگه از این غلطها نباید بکنه.
مسلم هست که کسی به من این حرفها رو نگفت. رابطه و تماسها واقعا محترمانه و شایسته بود. اما این احساس قلبی من بود. بارها و بارها به من گفتند که خودشون هم ناراضی هستند اما با وضع موجود چاره ای غیر از این نیست. باید برای اینکه تداوم داشته باشه حرکتها, دست به عصا و محتاط راه رفت.
از این احتیاط, از این چهارچوب بدم میاد. از این مراعات, از این ” شرایط موجود” که من رو میبره بدم میاد. دوستی یه روز درمیون داره به من میگه مراعات کن. فیلتر میشی. کسی از پرستوی زن نوشت محتاط تر بود؟
صدای پرستوی این چند وقت صدای خفه گی یه آدم بود , صدای آدمی که میخواد جیغ بزنه و همه این رو میبینن توکلمه کلمه ای که مینوشت. اما خودش سعی داره با لبخند بگه که نه , اینطور نیست.
چقدر سخت هست کار بچه هایی که تو ایران با اسم واقعی مینویسن. کار بچه های روزنامه نگار وبلاگ دار. کار دانشجویی که با اسم خودش مینویسه. این ده روز با اونکه اونقدری هم وقت وبلاگ نوشتن نداشتم و اصلا چیزی مغایر با ارزشها ! هم قرار نبود بنویسم احساس خفگی میکردم.
فکر میکردم اون چیزی که میخوام بنویسم – حتی اگه در مورد غذا خوردن باشه- نوشته من نیست. نوشته یه آدم زبون بریده هست که مجبوره اینطور بنویسه.
وبلاگ من جایی جیغ زدن من هست. جایی هست که من میخوام خود خودم باشم. اگه سردم, اگه بد اخلاق, اگه خوشحال, اگه شکمو, اگه شهوت زده, اگه مهربون, اگه عاشق…این منم. دیگه اجازه نمیدم کسی برای این مستطیلی موکا رنگم حصار بذاره. به هیچ قیمتی.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.