بیست و دوم ژانویه دوهزار و دوازده

باغچه رو مرتب کردم. شاخه‌های پایینی شمعدونی‌ها رو خلوت کردم. زمین رو واسه لاله‌ها باز کردم. خاکسترهای کف حیاط رو شستم. بطری‌های شرابی رو که جای شمع‌دونی ازشون استفاده می‌کنم رو چیدم رو یه کنده. بقیه کنده‌ها رو مرتب گذاشتم کنار دیوار. کف آشپزخونه رو هم شستم. ظرف کثیف هم دیگه ندارم.
گفتش شاید تو از من می‌ترسی. تو از من نمی‌ترسی. مگه نه؟
من که اینقدر با شمدونی‌ها و باغچه مهربونم، چطور می‌تونم تو رو بترسونم.
از من نمی‌ترسی. مگه نه؟

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.