نهم دسامبر دوهزار و یازده

بعد وقتی می‌رسه که دوباره با کله می‌خوری به دیوار محکم و سنگی واقعیت. وقتی خوشحالی و داری می‌رقصی و چشماتو بستی. بعد می‌خوری به سهمگینی دیوار و بعد یادت می‌آد که واقعیت اینه که تو در جایی از ذهنش حضور نداری.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.