دوست عزیزی تذکر دادن که تو نوشته مهاجرین قانونی سال خرید کالیفرنیا ۱۸۴۵ هست نه ۱۹۴۵. تصحیح شد و ممنون.
– اطلاعات خوبی از یه مراسم قدیمی و به نظر من غلط .(از وبلاگ همیشه عالی پویا)
– یه جزوه از نوشته های آزاد و تحقیقای کلاسی و درسی ام وقتی ایران دانشجو بودم رو پیدا کردم . چقدر طرز نوشتنم عوض شده . طرز نگاه کردنم و مطالب مورد علاقه ام. چند سال دیگه هم امیدوارم همین حس رو داشته باشم به نوشته های الانم. اگه از اون نوشته ها چیزی رو اینجا بذارم, عین اصل رو می نویسم هرچند برام غریبه.
– خواب مرگ یه تمساح خیره یا شر؟
– هوا همچنان ابری و گرفته است. انگار بهار قصد سر زدن به این گوشه دنیا رو نداره . چقدر آب و هوا روی روحیه ما اثر میذاره! این بحث دیروزی هم که یه لحظه از سرم بیرون نمی ره. خیلی خلاصه شده اش رو می نویسم.
یاد آوری کنم که با تمام سعی که کردم همونی باشه که واقعا بوده, این نسخه فارسی شده این گفتگو هست. مسلما اینجا اصطلاحاتی رو آوردم که یه آمریکایی اصلا به کار نمی بره. این مسئله ترجمه همیشه برام حل نشده باقی مونده که امانت به اصل مهمتره یا این که خواننده بهتر منظور رو بفهمه.
—————————
یکی از همکلاسی هام که شش ماه از بغداد برگشته و موافق حمله به ایرانه ازم پرسید که اگه باهم در این مورد حرف بزنیم اشکالی نداره. قبول کردم هر چند تا حالا با هیچ نظامی حرفی در این مورد نزده بودم و واقعا نمی دونستم از چی قراره حرف بزنیم.
خودش از حجاب شروع کرد. ازم پرسید که من با حجاب موافقم یا نه. گفتم با اجبارش مخالفم. اگه آزاد باشه اون وقت هرکی واقعا اعتقاد داره می تونه رعایت کنه. مثل ترکیه. گفت اگه ما ایران رو بگیریم این حق رو به زنها می دیم. گفتم شما که می گید عراق یا افغانستان رو نگرفتید, فقط کمک کردید به استقرار دمکراسی! حالا می خواهید ایران رو بگیرید واسه این که زنها رو آزاد کنید؟ گفتم مشکل ما الان حجاب نیست. گفت :آره می دونم که الان ایران بمب اتمی داره و می خواد اسراییل و احتمالا چند تا از کشورهای اروپایی رو هدف قرار بده. گفت یه کلاس ویژه دیده در مورد این حملات انتحاری و میدونه افرادی که این کار رو می کنن اعتقاد دارن که مستقیم می رن به بهشت و پیش پیامبرشون. این رو هم می دونست که این آدما اعتقاد دارن نو اون دنیا می تونن با فرشته ها سکس کنن ! و هرچی هم بیشتر آدم بکشن وضعشون تو اون دنیا بهتره. پس هرطوری هست میخوان بیشتر آدم بکشن. ( فقط می خواستم گریه کنم)
نظرش این بود که ایران حتی اگه موشکی هم نداشته باشه که این بمبها رو باهاش بفرسته از هواپیماهای عادی استفاده می کنه. مثل خلبانهای ژاپنی جنگ دوم که اونجوری امریکا رو مجبور به استفاده از بمب اتمی کردن. پس باید زود تر از اینکه ایران کاری بکنه جلوش گرفته بشه. اونها هم که اعتقاد دارن اگه تو جنگ بمیرن میرن “هیون” پس باید از ما ممنون باشن که مستقیم می فرستیمشون هیون.
چقدر لحظه ها سنگین بودن! پس سربازها از این کلاسهای ویژه هم دارن و از این چیزا میره تو مغزشون! که می خوان مامان بزرگ ها و بابا بزرگهای من رو بفرستن بهشت! اگه نخوان برن به کی باید بگن؟
گفتم این حملات تروریستی بد ترین وضع جنگه. این رو قبول دارم. ولی این رو نفهمیدم که الان امریکا مشکلش بمب اتمی هست یا مسئله دمکراسی تو ایران؟ گفت هردوتاش. در واقع ما چون باید مواظب همه دنیا باشیم (!) هردوتای اینها رو در نظر داریم. دمکراسی و آزادی رو برای مردم داخل ایران می خواهیم و آرامش رو برای بقیه مردم و کشورهای دنیا. چون بمب اتمی همه کشورهای مسیحی دنیا رو تهدید میکنه. البته نه فقط مسیحیی بلکه هر کشور غیر مسلمان اون هم فقط یه نوع مسلمونی که مخصوص ایرانه. ( فکر کنم منظورش شیعه بود) حرفش رو قطع کردم . ” می دونی هیچ کدوم از تروریست های ۹/۱۱ ایرانی یا شیعه نبودن؟” ( این دومی رو مطمئن نبودم. همینطوری گفتم.) گفت : آره ولی بعد از طالبان, ایران تروریست های بین المللی رو آموزش میده. لال شدم. چه جوری میتونستم خلاف چیزی رو ثابت کنم وقتی خودم بهش شک داشتم؟
گفتم بیا در مورد قسمت دمکراسی قضیه صحبت کنیم. ( از شما چه پنهون من هیچ جوابی برای مسئله اتمی و تروریسم نداشتم. چه جوری میشه به یه آدمی که فکر می کنه ایرانیها عاشق مردن و کشتن و به بهشت رفتنن حالی کرد که ما فقط حق مسلم (!) خودمون رو به دست آوردیم؟) .
گفتم که دمکراسی رو نمی شه با زور آورد. مگه الان تو عراق و افغانستان آزادی و آرامش هست؟ تو ایران هم با جنگ و زور نمی آد. چیزی گفت که خفه ام کرد. گفت: درست می گی ولی مگه چقدر از زمان آزادی عراق و افغانستان گذشته؟ تو همین مدت درسته که خیلی ها کشته شدن ولی یواش یواش راهشون رو پیدا میکنن. اگه هنوز صدام حسین تو عراق بود این حرکت هیچ وقت شروع نمی شد. اگه طالبان هنوز بودن, معلوم نبود چند تا زن و دختر دیگه کشته می شدن. تو ایران هم ما باید شروع کنیم که مردم ادامه بدن. چون مردم از ترس مرگ و زندان جلو نمی رن.” اینها چیزایی هست که تو کلاسهای ارتش یاد می گیرین؟” من گفتم و -از آخرین تیر ترکشم هم می خواستم استفاده کنم چون واقعا با توجه به این آموزش هایی که اون دیده بود و طرز حرف زدنش من شانسی برای مجاب کردنش نداشتم. – ادامه دادم : “اگه اینقدر دمکراسی و وضع مردم بقیه کشورها مهمه, چرا باید این همه راه دور بریم و این همه هزینه کنیم؟ همین کشورهای امریکای جنوبی که نزدیکمون هم هستن. همین مکزیک. مگه وضع اونها از ایران بهتره؟ چرا ما به اونها حمله نمی کنیم که مردمشون راحت بشن؟ چرا فکر نمی کنی که قضیه پیچیده تر از این حرفهاست؟ چرا اصلا به نفت اشاره نمی کنی؟ چرا فکر نمی کنی که ما فقط به دمکراسی تو کشورهای علاقه مندیم که نفت و سرمایه دارن؟ این ها رو تو کلاساتون یاد نمی گیرین؟” خیلی خونسرد گفت که ببین لوا, این مسئله که تو میگی درسته. ما نفت لازم داریم و این حق ماست چون این همه برای دنیا کار مفید کردیم (!) ولی در مورد مکزیک, من شخصا نظرم اینه که ما باید همه مکزیک رو یه جا بخریم. نمی دونم چرا تا حالا این کار رو نکردیم. این خیلی به نفع مردم اونجاست و این مشکل مهاجرت هم حل می شه چون دیگه مکزیکو هم همون یو اس میشه.
“It was a nice chat Jeff. I gotta go now.” این رو من گفتم و از استارباکس زدم بیرون. ( انتظار نداشتین که بمونم و ادامه بدم که!)

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.