توهم، تصویر، تو

کلبه قهوه‌ایست. درخت‌ها کاج و سبز و سرد. آن طرف دور دور یک دریاچه است. با یک اسکله چوبی.
من پتو روی دوشم است و دارم روی ایوان سیگار می‌کشم و فکر می‌کنم آیا می‌آید روی ایوان؟ آیا می‌آید روی ایوان؟
تو میایی. سیگار تعارف می‌کنم. یک پک می‌زنی. می‌پرسی خوبم
می‌گویم خوبم.
بعد ساکت می‌شویم
می‌خوام بگویی برویم راه برویم. دعا می‌کنم بگویی برویم راه برویم. آرزو می‌کنم بگویی برویم راه برویم
هنوز ساکتیم
من می‌گویم که می‌خواهم بروم لب دریاچه.
می‌پرسم تو میایی
تو می‌گویی نه
می‌گویی صبح زود باید برگردی
من لبخند می‌زنم
من می‌روم سمت پله‌ها
من می‌میرم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.