می‌رم تو غار
آخه می‌دونی
من یه فضای لعنتی شخصی گنده دارم. با شعاع خیلی خیلی زیاد
بعد یه وقتایی حواسم نیست، جفتک زیاد می‌زنم مهربون می‌شم آدما زیاد نزدیک می‌شن.
من احساس خفگی می‌کنم
انگار هزارساله خودم تنها نبودم
دلم تنهایی خودمو می‌خواد
مثل پاییز که عاشق تنهایی شده بودم
می‌خواستم برم خواستگاریش
تا ابد باش زندگی کنم
یه مدت همه چی تعطیل
گودر و فیس بوک و تکست و ایمیل و چت تعطیل
تلفن به غیر تلفن مامان تعطیل
حساب کردم این آخر هفته اگه بمونم خونه
اولین آخرین هفته‌ای است که از وسط زمستون تاحالا خونه خودم بودم
نمی‌رم تولد لیلا
صد و پنجاه نفر آدم
خفه می‌شم
باید یه مدت حرف نزنم
اصلا حرف نزنم
بگم ایمان اوردم به یه مذهبی که الان ماه سکوتشه
جونم مشوشه
شایدم مال این آت و آشغالاست که شب واسه خوابیدن می‌زنم روز واسه بیدار موندن
اما مهم نیست
جونم می‌جوشه
هیس
یه مدت ساکت
یه مدت همه چی تعطیل
یه مدت همه چی تعطیل

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.