بعد از شام رفتیم یه کافه‌ای. من ودکای گرم لهستانی دوس نداشتم. نخوردم. یه قلپ از چایی بغل دستی رو خوردم بعد سرم رو گرم شمع بازی کردم. شمع بازی یه بازی هست که تو پارافین‌های شمع رو جمع می‌کنی تا گرمن ازشون شکل درمی‌آری بعد دوباره ذوب می‌کنی و شکل می‌دی بهش. همه هی گفتن بچه نکن. بچه رومیزی رو می‌سوزونی. بچه کثافت کردی همه جا رو.
حیفم شد که تو نبودی. فقط تو شمع‌بازی بلدی و به بچه‌ای که خودش اسباب‌بازیاشو می‌سازه کاری نداری.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.