بیست و نهم مارس دوهزار و یازده

امنیت زندگی من بودی. خیالم جمع بود که هستی که هستی که هستی. هر جا باشم و هر جا باشی بازم بودی بازم امن بود. بودن لامصب، بودنت عین امنیت بود. حالا یه زنی هستم که استخوناش ترک خورده است. زنی که داره وحشتِ ناامنی رو زندگی می‌کنه. جای خالی بودنت هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت پر نمی‌شه. شاید یادم بره یه روزی، اما پر نمی‌شه.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.