هجدهم فوریه دوهزار و یازده

تو بارونی که شکل سیل عمودی داره از آسمون می‌ریزه پایین، با ع دویدیم. بعد اون رفت بیرون و من موندم با سیگار و چایی و نامجو و مشق‌های ننوشته و جوراب‌های حوله‌ای سفیدی که واسه مناسبت دیگه‌ای خریداری شده بودند، اما بی‌دعوت موندند ته چمدون. اینهم شب جمعه‌ایه واسه خودش.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.