در خیالم رو به روی تو نشسته‌ام. روی میز این مانیتور سفید رنگ سیزده اینچی نیست. دو لیوان خالی‌ چای است و یک بشقاب با خرده‌های کیک لیمو به تهش چسبیده.
در خیالم با تو راه می‌روم. به آن درخت که می‌رسیم، تو می‌گویی که اگر این میوه سمی باشد چه. میوه را نمی‌کنم
در خیالم با تو درس می‌خوانم. سرم را که بلند می‌کنم دعوایم می‌کنی. نمی‌فهمی سرم که پایین است هم به دست‌هایت نگاه می کنم.
در خیالم با تو به سنجاب‌ها نان می‌دهم. یادت است آن روز آفتابی را که سرت روی پایم بود و به یک سنجاب غذا دادیم؟
در خیالم با تو شعر می‌خوانم. همان شعر نصفه کاره را که هیچ وقت تمامش نکردی.
در خیالم با تو به سفر می‌روم. به نیت جاده. بی‌مقصد. فقط با تو می‌شود اینطور سفر کرد.
در خیالم با تو می‌خندم، می‌رقصم، عشق را بازی می‌کنم، دست‌هایت را بازی می‌کنم

در خیالم
در خیالم
فقط در خیالم

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.