تابوهای ذهنی می‌تونن ریشه مذهبی یا فرهنگی داشته باشند. گاهی فرد از فرهنگ یا مذهب جدا می‌شه یا حداقل خودش رو مبرا می دونه اما این تابوها همچنان باهاش باقی می‌مونن. ممکنه فرد خودش رو معتقد به مذهب اسلام ندونه ولی نتونه و نخواد گوشت خوک بخوره شاید چون این بخشی از تربیتشه و رفته توی ذهنش که این گوشت کثیفه. بعضی وقت‌ها هم ذهن بخشی از این تابوها رو نگه می‌داره و با بقیه اش کنار می‌آید. دوستی دارم که هنوز با مشروب- بنا به عقاید مذهبی‌ که در اون بزرگ شده- مشکل داره اما با روابط آزاد جنسی – که بازهم همون مذهب منعش می‌کنه- کاملا راحته. کارکرد اولیه- و مدرن- این تابوها ظاهرا یه جور امر از یک سری از موارد بوده که منابع قدرت -مذهب یا جامعه- اونو به نفع خودشون نمی‌دونستن. دورکهایم از لحاظ جامعه شناسی مذهب و فروید از لحاظ روانکاوانه مفصل در مورد کارکرد این تابوها در جوامع اولیه و مدرن نوشتن. در هر حال چیزی که تجربه شخصی به من نشون داده اینه که هرچی بیشتر با تابوهای ذهنی ام کنار اومدم لذتی که از لحظات زندگیم بردم بیشتر شده. لذت‌هایی که تا چند سال قبل برام متصور نبودن. فکر کنم بخوام بیشتر بنویسم در این مورد به زودی.
حالا نرید آخرتتون رو بفروشید بگید بلوط گفت. من اول یه آپارتمان خریدم ته جهنم بعد شروع کردم به عیاشی.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.