من همیشه زودم. الان توضیح می‌دم یعنی چی . یعنی آدم زود کارم. صبح زود بیدار می‌شم. یه چیز تو مایه های پنج وشش. زود می‌رسم سر کار. زود می‌رسم به کلاسام. زودتر از همه سر قرارام هستم و کلا زودم دیگه. حالا مشکلی که هست اینه که همه اتفاق‌های خوب دیر می‌افته. مهمونی‌ها دیره . رفقا دیر دور هم جمع می‌شن. مشروب خوب رو دیر باید خورد. حرف‌های خوب دیر زده می‌شه. کلا همه آدم‌های باحالن دیرن. من هم وقتی دیره، خوابم. یک چیز درونی دارم به اسم ساعت خواب شلمانی. این ساعت خواب که زنگ بزنه رسما فرقی نداره کجا باشه. من باید بخوابم. خونه غریبه و آشنا و وسط مهمونی و بار و این حرف‌ها هم نداره. شده اومده باشم تو ماشین خوابیده باشم و البته که همیشه یک پتو همیشه زیر صندلی موجود است. تازگی‌ها بدتر هم شده. حالا یا من ملاحظه ام با ملت کم شده و رسما می‌افتم می‌خوابم هرجا که باشم یا اینکه دارم پیر می‌شم اونقدری که زور می‌زدم واسه بیدار موندن رو هم دیگه نمی‌تونم. یه راهش البته اینه که عصر دو ساعت بخوابم. اما کو وقتش که الان دو ساعت عصر بخوابم. فکر کنم اخیرا ضمیر ناخودآگاهم هم دست به یکی کرده با این مشکل من یواشکی خودش مهمونی‌ها رو می پیچونه. یعنی یه جوری یه بهانه‌ای چیزی جور می‌کنه برنامه های شبونه رو رد می‌کنه که نکنه یه وقتی از این خواب شلمانی من زده بشه. من که عمرا از خوابم بزنم، بنابراین به یک سری آدم زود برای معاشرت نیازمندیم.
*: نه اینکه حالا مثلا دیرم باشه سه صبح‌ها. من به ده شب می‌گم دیر!

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.