شخم زدن
شخم زدن چهار سال چهار سال
زخم زدن
“دستاتو تو تاریکى بگیرم”
وقت زخم خوردن، زخم خوردن
تنفر، بیجایی، بی زمانی، بیتعلق، نفرت

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

من خونه ام خیلی مهمون‌گیره. یعنی نه اینکه این خونه تازه که بهشته نه. همه خونه‌هام همین بوده. دیویس، سنتاباربارا، دی سی. یعنی کلا حجم مهمون‌داریم خیلی زیاده. همیشه هم جایی بودم که مسافر زیاد می‌گرفته. خودم هم عاشق مهمون داری‌ام. که میز بچینم براشون و غذا بپزم و کلا مهمون‌داری کنم.

بعد این مهمون‌داری دردسر هم داره دیگه. خونه تمییز کردن و خرید و آشپزی و از این حرفا. که من دوسشون دارم اما گاهی نه ناش رو دارم نه وقتشو. تازگی‌ها به هرکی یه کاری می‌دم. یکی از دوستام چند روز اینجا می‌مونه. امروز بهش گفتم من این چند روزه نمیخوام نگران تمییزی خونه و اشپزخونه باشم. اینا رو تو تمییز کن. بعد فکر کنم اینجوری مهمون‌های بیشتر از یک شب هم راحت‌تر باشن. که یه کاری رو هم می‌کنن. اون سری هم گفتم غذا این مدت با شما. خودتون بخرید و بپزید. خیلی هم خوب بود. به یکی از دوستام هم دو سه روزی ماشین قرض می‌دم تو هفته، قرار شد که هفته ‌ای یه روز بیاد خونه‌ام رو تمییز کنه. بماند که به درد عمه‌اش می‌خوره اون تمییزکاریش، ولی خب خوبه سیستم.

وقتی بد اند برکفستم رو هم راه انداختم فکر کنم کو آپ بشه به جای بیزینیس.

بابت بد اند برکفست، کوآپ و بیزیینیس هم معذرت می‌‌خوام. ربان فارسی ما را ببخشاید.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اینقدر دلم میخواد دوباره شروع کنم دویدن. اما هرکاری میکنم هیچ انگیزه ای نمیاد سراغم. هیچی مطلقا. چیزی که منو وادار کنه از اون مرحله اول رد بشم و به اون مرحله عشق/ اعتیاد به دویدن پیدا کنم. چی کار کنم؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

فرکانسمان با هم نمی‌خورد. شده بودیم سینوس و کسینوس. مرا می‌کشید طرف خودش، من در می‌رفتم. می‌خواستم دست‌هایش را بگیرم، شرابش را بهانه می‌کرد که در برود. نشسته بودیم کنار هم. ساعت‌ها حتی. یک چیزی نگاه می‌کردیم. لورکا هم پایین پایمان وول می‌خورد. بلند شد که برود دستشویی. یک دفعه مرا محکم و عمیق بوسید. چند دقیقه. من تکان هم نخوردم. اجازه دادم مرا ببوسد. اما گرم نشدم. باز نشستیم و سیگار کشیدیم و شراب خوردیم. من رفتم چند تکه مرغ انداختم توی فر. وقتی برگشتم نشستم روی پایش. فکر کنم مجبورش کردم که بغلم کند. باز نشستیم و سیگار کشیدیم و شراب خوردیم و یک ذره شعر خواندیم. یک جای شعر گردن مرا بوسید. من کنار کشیدم. بعد یک جا در هوای تازه شاملو بودیم که من دلم تنش را خواست. شعرش را ول نکرد. باز نشستیم و سریال دیدیم و شراب خوردیم و سیگار کشیدم. شراب تمام شد، پاکت سیگار هم ته کشید. لورکا هم خوابیده بود. ما هنوز جدال داشتیم بین سینوس و کسینوسمان. یکی‌مان باید نفسش را حبس می‌کرد تا آن یکی برسد بهش. آخرش نرسید. گفتیم برویم بخوابیم. فقط یک رو بالشی تمییز داشتیم. سرمان را کردیم توی یک بالش.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

I always wanted to document my moment of cum, but never did. Imagine blogging when you have a vibrator inside you. Then you record only the physical aspect of it. Do you know of any literature of this sort? Not the scientific studies or erotica, but from everyday people?

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از الان بگم من مادر بشم دهن همه تون گاییدست. عشق به این پشمالویی ده کیلویی داره منه احساساتی جوگیر رو روانی میکنه حالا اگه نه ماه تو شکمم بود چی!
رحم کنه خدابهتون من حامله نشم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آی دلم می‌خواست می‌رفتم برزیل. آی دلم می‌خواست. هی برنامه ریزی کردم هی نشد. نه می‌تونستم سرکار مرخصی بگیرم و نه اینکه دیگه یک قرون از پس‌اندازم باقی مونده. هی هی…دوستام الان اونجان و من هی حسرت می‌خورم که باز هم وقتی اسپانیا داره قهرمان میشه من اونجا نیستم.

پی‌نوشت: بله.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

می‌بینید یکی جدا شده به جایی اینکه بپرسید ای وای چی شد و نظر بدید که خوب کرده یا بد یا مقصر تعیین کنید، بپرسید جای زندگی داره؟ پول تو دست و بالش هست؟ وسیله نقلیه داره؟ غذا می‌خوره؟ بیمه درمانی‌اش چطوره..

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

All we want is to be loved.
PS: by someone we love not anyone else!

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

شاید اصلا همینه همیینی که مامانا میگن دارن و نمیتوننن بگن یا تا قبل نداشتن و با هیچی که تا حالا داشتن قابل مقایسه نیست
اومدم کمپ و لورکا لحظه به لحظه همراهه منه و نگاهش به منه و هواسش همه لحظه ها به منه و مواظبمه که من مراظبش باشم و من از لذت این حس ذوب میشم توی جون این سگ
من زیاد تو حال عاشقیت و مستی و
هایی تو به همچین هوایی بودم لب آب و آتیش و توی کوه و جای غریب و دور. عاشق بودم یا هورنی و دیوانه میشدم و هرچی بود این اصلا با اون قابل مقایسه نیست. جنسش فرق داره
بعد یه وقتایی هست که ادم اونقدر ازش عصبانی میسه که میخواد لهش بکنه چون داشته به خودش یه آسیبی برسونه و ادم باید جلوش داد بزنه که نور دو دیس اگین نور نور و بذاره که بترسه و بفهمه که چقدر آدم عصبانیه

این حسی هست که من به این موجودی که فقط یک ماه مال منه دارم و دارم از شدت این قشنگی منفجر میشم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند