COOL!

یه ضرب المثلی هست که میگه دوستاش رو ببین , خودش رو بشناس.
این مثل هیچ وقت در مورد من صدق نکرده. قشر دوستانم همیشه اونقدر متفاوت و عجیب و غریب بودن که یافتن شباهت بین من و اونها سخت بود چه برسه به شناسایی من از روی اونها. بحث بهتر یا بدتر بودن هم نیست. هرکی یه مدلی از زندگی لذت میبرد.
دوستم بعد از پنج سال رفته و بعد سه هفته ای برگشته. اونقدر بعد برگشتنش ماجرا برام تعریف کرد که اگه بخوام بنویسیم چندین پست میشه. ولی حالا یواش یواش مینویسم.
میگم فلانی چیکار میکنه. میگه هیچی هست خونه. میگم مگه مدرکش رو نگرفت. میگه چرا. شوهرش پولدار ولی. میگم اون یکی و اون یکی چی. میگه فلانی رفته بود مالزی بگرده . من فقط شوهرش رو دیدم. اون یکی هم تو شرکت دوست پسرش مجانی کار میکنه.
بعد به فلانی ها و فلانی ها میرسم که هرکدوم چه میکنند. چند سال فاصله زمانی چقدر زیاد شده و من بیخبرم.
اما نکته ای که دوستم تعریف کرد و شاخ من رو در آورد این بود که این جمع دوستان و رفقا که ظاهرا همه مزدوج شدن یه برنامه ثابت دارن. اون هم اینکه آخر شبها , دخترها با هم جمع میشن و میرن بیرون قلیون و شام و پسرها هم با هم. این رو هم نشونه ” کول” ی میدونن. که اینجوری به طرف حال ندن!
دلم واسه خودمون که در حسرت یکشنبه های با هم بودن هفته ای رو تحمل میکنیم میسوزه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.