بایگانی دسته: بلوط

رابطه سالم هیچ ربطی به آنچه تصویر ما از عاشقیت است ندارد. کدام‌یک از عشاق ما رابطه سالم داشتند؟ مجنون و لیلی کارشان از نظر عاطفی درست بود یا آن دردی که بدبخت فرهاد با هر تیشه به خودش می‌زد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Suspended Sentences

این اولین کتابی است که از Patrick Modiano می‌خوانم آنهم چون مریم گفت که ترجمه انگلیسی کتابش خوب است. نمی‌دانم کتابی ازش به فارسی ترجمه شده یا نه. اگر عکس می‌بینید یا عکس دوست دارید و اهل خاطره‌های خیلی دورید، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای Suspended Sentences بسته هستند

Between the World and Me

من نمی‌دانم کتاب Between the World and Me نوشته Ta-Nehisi Coates چقدر می‌تواند برای خواننده خارج از آمریکا- یا حتی در آمریکا که اخبار و سیاست و مسایل مربوط به نژاد و طبقات اجتماعی را دنبال نمی‌کند- جالب باشد. اگر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای Between the World and Me بسته هستند

Two Years Eight Months and Twenty-Eight Nights

آمدم از کتاب تازه سلمان رشدی (دو سال و هشت ماه و بیست هشت شب) بنویسم که تازه تمامش کردم، یک دفعه متوجه شدم از سندروم شناخت نویسنده هیچ وقت نگفتم. بلایی که این سلمان رشدی سر لذت من از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای Two Years Eight Months and Twenty-Eight Nights بسته هستند

رفتم دکتر. یک خانم خیلی خوش اخلاق هندی بود. می‌گوید خب دردت چیست. می‌گویم یکم. گوشم چرک کرده. دلیلش این است. درمانش هم این. می‌خندد. می‌گویم دوم. کمرم دردش ادادمه دارد. اینطور شروع شد. اینطور در خانواده بوده سابقه‌اش. این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اگر یک روز یکی به من بگوید که مرا اندازه سگش مرا دوست دارد من فکر می‌کنم که آن آدم واقعا عاشق من است. (بعید است باور کنم، اما همین که کسی بتواند دوست داشتن کسی را با سگش مقایسه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

به مریم می گفتم که ببین من از این بی‌کلافکی که خودم هم نمی‌دانم چیست خسته شده ام. البته کلمه من خسته شده ام نبود. این بود که این چیزی که هست. فکر می کنم خودم می‌خواهم بگویم خسته شده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

باز یک بار دیگر روی بی بریج های بودیم فکر کردم که آدم هایی که از ترافیک روی پل ناله می‌کنند حتی شده یک بار سرشان را بالا بگیرند ببیند چه منظره ای رو به رویشان است. بعد به این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

وقت غروب داشتیم روی بی بریج رانندگی می کردیم و خورشید داشت می‌رفت پایین و ریدیو هد داشت می خواند و ما هم های بودیم. گفتم ببین همین. همه خواست من از زندگی این است که یک کاری داشته باشم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بین همه آت و آشغال‌هایی که تا به حال امتحان کردم آخرش هیچ چیز برای من همین علف خودمان نمیشود. با علف حالم خوب است. خودمم و خوبم. با بقیه هم خیلی خوبم. اما تنها چیزی که هوسش را می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند