بایگانی نویسنده: لوا زند

زده به سرم که بروم دوباره سنتاباربارا زندگی کنم. فکر می‌کنم بدبختی در هوای گرم و کنار دریا بهتر از بدبختی در هر جای دیگری است. کاری که حقوقش اندازه کار توی سمساری باشد همه جایی پیدا می‌شود. شب بخاری … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

تا از در وارد شدیم من یک نفس عمیق کشیدم. خانه یک کرفتس‌من نقلی زیبا بود. یعنی حتما قبل از آ

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اولش خواستم بنویسم نمی‌دانم اینکه بین همه آنچه فعلا در زندگی‌ام دارد اتفاق می‌افتد و در این سن و سال، هنوز رابطه-نه، رابطه نه، عاشقیت، کلمه‌اش عاشقیت است- دغدغه‌ام است، چیز خوبی است یا نه، اما پشیمان شدم. یعنی به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خوبی کار کردن در سمساری این است که وقتی مردم فقیر می‌شوند همه چیزشان را می‌فروشند. ما سمسارها – ما که نه، صاحب مغازه. من کارگری با حداقل دستمزدم- مثل زالوهایی هستیم که خون طبقه روزی مرفه را می‌مکیم. دو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

چند شب است که افتاده‌ام به جان خودم (به شکل یک پرچم افقی/ سلام مدی) که نه خیر! تو آدم لمس بودی. کلمه جای لمس را نمی‌گیرد. مگر قرار است حروف الفبا جای تن صدا، جای گرمی نفس، جای رد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

شم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

مونیتور روی سینه‌اش بود، سر من روی شانه‌اش. لورکا پایین پای ما خوابیده بود. ی

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

سرم درد می‌کرد. از بیمارستان برگشته بودم و از دست این رفیق خرم که از بالای درخت افتاده و حالا همه ما رو بدبخت کرده شاکی بودم که مردتیکه! نمیشه بری یک سرگرمی اوقات فراغت پیدا کنی که توش کمرت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

امروز ورک‌شاپامون خیلی خوب بود. خیلی. هم کلاس صبح خانم‌ها هم مال مردا عصری. احساس می‌کردم که برای اولین بار دارم صدای قلب بچه رو می‌شنوم. امروز فکر کردم واقعا اینا تصور نیست و اگه جون بکنم می‌تونم زنده‌اش نگه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هر چه که می‌گذرد اعتماد به نفس من در انگلیسی حرف زدن کمتر می‌شود. بله. کمتر میشود. به جای اینکه بیشتر شود. خودم فکر می‌کنم یکی یا مجموعه‌ای از این دلایل است که می‌گویم. نمی‌دانم کس دیگری هم اینطور شده‌ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند