می‌خواهم یک خط پررنگ بکشم بین ما «اینوری»‌ها و شما «آنوری‌»ها. یک سری از ما اینوری‌ها، هنوز دل و دینمان آنور است. یک سری‌مان نه. خوش‌به حال آن‌ها که دلشان همان‌جا است که تن‌شان است. وضعشان معلوم است. اما ما «یکسری از اینوری»ها موقعیت اره در باسنی‌داریم. ما یک روزی خواستم (برخی‌مان حتی نخواستیم، مجبور شدیم) بیایم اینور خط. حالا دیگر نه اینوری هستیم نه آن‌وری. آن‌وری‌ها می‌گویند که ما رفته‌ایم و حق اظهار نظر در مورد شرایط آن‌ها را نداریم، که کم هم بیراه نیست. ما هم دلمان آنور است و تنمان اینور. گله هم بکنیم از آوارگی، می‌گویند که خب اگر اینقدر بد است برگردید. این‌هم کم بیراه نیست.

فکر می‌کنم ماها اینوری‌ها شده‌ایم بچه‌ای که یک مادر دارد و یک نامادری. نامادری هرچه مهربان باشد، باز هم آدم فکر می‌کند نامادری است و مادر هر چقدر هم نامهربان، آدم می‌گوید باز  هم مادر آدم است.

 

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.