خشونت خانگی‌ام باش

من همیشه صبح‌ها زودتر بیدار می‌شوم. معمولا از هر کسی که کنارم خوابیده زودتر بیدار می‌شوم. یک مدت مدارا می‌کنم که با ادب باشم، اما سخت است. حالا یا گشنگی است، یا هوس تنش است، یا حوصله سررفتگی است. بعد هم که من هیچ نتوانستم بیشتر از چند دقیقه مودب باشم که مثلا به آرامی بلند شوم و بروم پی‌کار خودم. بماند که لذت سر به سر گذاشت هم‌بسترت سر صبحی وقتی مست خواب است و می‌خواهد سر به تنت نباشد که بتواند پنج دقیقه بیشتر بخوابد، لذتی است اصلا همپایه عشق بازی شب قبلش.

حالا می‌تواند این باشد که آدم بشیند کنارش سعی کند یک خال ابرویش را بکند! یا مثلا ماژیک بردارد شروع کند روی تنش قلب تیرخورد ه بکشد، پاهایش را لاک بزند، سعی کند برایش خط چشم بکشد، پلک‌هایش را باز کند بگوید سلام! حتی یک وقتی هم هوس کند برود زیر ملافه کارهای حرامی هم بکند.

وقت‌هایی هست که دیوانه می‌شود. خواب تمام دین و ایمانش است، تمام دین و ایمانش. این وقت‌ها یک لحظه بیدار می‌شود، مرا میپچد توی ملافه،‌ دو سر ملافه را جمع می‌کند و گره می‌زند، از تخت می‌اندازم پایین و دوباره می‌خوابد.

 

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.