امروز کشف کردم قدمت آخرین شلوارى که در زندگى ام خریدم (که آنهم بیشتر دامن بود تا شلوار) به یک سال قبل برمى گردد.
دامن (و پیراهن البته) تا بیست سالگى براى من تعریف شده نبود. نه داشتم، نه میفهمیدمش. یک بار دیگر هم یک دوره کت و شلوار و کراوات را در سن ٢۶ سالگى داشتم.
اما بعد از آن هی بیشتر و بیشتر دامن پوشیدم. از شلوار جین که فرار میکنم، چون فوبیا دارم که با شلوار جین چاقم!
حالا هم که اینجا زمستانش به خوبی با جوراب شلواری ها و دامن های رنگ به رنگ خوب سر میشود. تازه با این موهای الاگارسونی که لوییجی ذلیل مرده درست کرده روی سرم.

البته کراوات ها را یک جای امنی نگه داشته ام. اگر منم با این سرعت تغییر در سلیقه هایم، دوباره لازمشان خواهم داشت. فعلا اما دامن و کفش تق تقی را عشق است.

(روی موبایل نه ی و ک فارسی دارم نه نیم فاصله و نه حوصله درست کردنشان را. همانطور که میدانید هدف از زبان انتقال منظور است. زیبایی هایش کالای لوکس است. ما هم فقیر)

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.