آدمها نرمنرمک میآیند توی زندگی. باید نگاهشان را دزدید، باید نگاهشان را دنبال کرد، باید رد دستهایشان را دید، باید دستهایشان را لمس کرد، باید سکوتشان را تجربه کرد، باید رانندگی کرد، باید نوع موسیقیشان را شنید، باید سکوتشان وقت کدام موسیقی را شنید، باید دید کجا شراب را مزه میکنند، کی قورتش میدهند. باید دید رابطهشان با پیادهروی چطور است، زیر باران خیس میشوند یا خوشحال. باید تلفنشان را ازشان گرفت و دید چقدر آرام میمانند. باید دید رابطهشان با شمع چطور است. باید صدای نفسشان وقت برهنگیات را بشنوی. باید رد بوسههایشان هر صبح بعد از عشقبازی روی تنت معلوم باشد. باید عطرش را روی بالش جا بگذارد. باید توی حمام پشتش را لیف بکشی، باید موهای پشت سرش را مرتب کنی، بگویی جم بخوری تیغ را میکشم به رگ گردنت. باید یک روز دوتا مسواک بخری که بدانی میخواهی شب بماند، باید یواش یواش، نرم نرمک، بدانی دارچین بیشتر بریزی توی شراب گرم یا شکر که مستترت شود. که تو مستتر شوی نرم نرمک. آرام…