صبح زود برای صبحانه هتل بیدار شدیم. یک مقدار موز و پرتقال هم از هتل بلندکردیم به عنوان توشه راه. هوا آفتابی و عالی. یعنی کلا احتیاج به کلاه و شالگردن نیست. افتاب هم چشم نواز و من از اینکه بعد از ماهها یک جای از خواب بیدار میشوم که دور و برم کوه میبینم خوشحالم. دوباره رفتیم توی شهر. یعنی فک من قشنگ پیاده بود از زیبایی این شهر کوچک. همه چیزش عالی. کارهای توریستی کردیم و از بخشهای سنتی مثل لباس خوابهای از بند رخت آویزان عکس گرفتیم و قهوه خوب خوردیم و حسرت این همه کفش و کیف را پشت ویترین ها خوردیم و به خودمان دلداری دادیم که جا نداریم وگرنه می خریدیم. ولی به نظرم خیلی نامردی است که اینجا اینقدر کیف و کفشهایش قشنگ باشد و توی آن خراب شده ما باید کفشهای به آن زشتی به آن گرانی بخریم. (بله من یک انسان کفش دوستی هستم که تازگیها میتوانم نصف حقوقم را برای یک جفت کفش خرج کنم). هی گفتیم وای اینجا چقدر قشنگ است وای اینجا چقدر قشنگ است.
به نظر دوستم من انسان کوته فکری هستم که اینقدر به کفش فکر میکنم، اما به خودش هم گفتم که نظرش برایم خیلی مهم نیست در این مورد خاص، چون این کفشها قشنگاند.
بعد باید اینترنت پیدا میکردیم که یک انسان کوچ سرفری را خبرش میکردیم که بیاد دنبالمان ما را ببرد بگرداند. فکر کنم هنوز مردم این شهر از وچود چیزی/ مفهومی به اسم اینترنت خبر ندارند چون هیچ جا خبری از آن نبود. خیلی هم خوب بود و من خوشم آمد و دوستم باز از بیخیالی من حرص خورد و یک کم داد و بیداد کرد که من دیگر با تو سفر نمیآیم و من هم گفتم که من هم دیگر با تو سفر نمیآیم اصلا نمیگذاری آدم برود برای خودش بگردد.
تا ظهر در سینا گشتیم و من میوه و دوستم حرص خورد و ظهر سوار یک اتوبوس شدیم که بیایم فلورانس.
هوا به طرز غریبی خوب است. اتوبس هم از بین کوه ها و تاکستانهای توسکانی میگذشت و کلا مثل انشا همه چیز قشنگ بود.
فلورانس زیباست. قدیمی است و زیبا. نمیدانم باید یک شهر را چطور وصف کرد. کوچههایش حرف دارند با آدم بزنند. از مغازههای کوچکش خوشم آمده. رودخانه بزرگی هم وسط شهر است. هوا هم همچنان با ما همیاری میکند. آمدیم این هاستلی که از قبل رزرو کرده بودیم و خوب است که خلوت است. بالاخره بعد از چند روز من به اینترنت رسیدم که اینها را بنویسم. باز هم در شهر گشتیم و شراب و غذای خوب خوردیم و من میخواهم نصفه شب بروم کلیسای جامع شهر که مراسم عشای ربانی (شب قبل از کریسمس) را ببینم. تا حالا در شب کریسمس در کلیسا نبودم و این باید تجربه جالبی باشد.
شاید از فردا دیگر خودم سفر کنم.