نمی‌دانم از کی و کجا بود که من شروع کردم دوباره به کفش پاشنه بلند که حالا به این مرحله رسیدم که فکر می‌کنم حتی دمپایی توالت هم باید پاشنه بلند باشد.
یعنی یادم است این جشن شکرگزاری پارسال بود. من آمده بودم خانه دوستم میم این بالا (هنوز این بالا یعنی سن فرانسیسکو و حومه و این پایین یعنی لوس آنجلس و حومه و سنتاباربارا وسط متمایل به جنوب است) که چند روزی تعطیلات در کنم. شوق دیدن یک نفر را هم که داشتم طبق معمول. بعد با خودم سه جفت کفش پاشنه بلند آوردم. شاید بقیه درک نمی‌کردند که چرا اینقدر برای من مهم است، اما من در آن تعطیلات همه اش آشپزی کردم. همه را هم با کفش پاشنه بلند. کف آشپزخانه میم سرامیک بود و یکی از صندل‌ها ناراحت بودند. آن موقع نمی‌دانستم کفش پاشنه بلند هم حتی می‌تواند راحت باشد، بنابراین هرچه را که ارزانتر بود و یک ربطی به رنگ لباسم داشت می‌خریدم. یک صندلی خریده بودم که با پیژامه ام «ست» باشد.
بعد غذاهایم هی خوب شد. من هم دیدم تنها چیزی که تغییر کرده همین کفش پاشنه بلند به جایی دمپایی پلاستیکی است. این شد که مغزم این دو تا را به هم وصل کرد و من به این نتیجه رسیدم که هر کاری را که با کفش پاشنه بلند بکنم خوب از آب در میاید. (البته می‌دانید که خیلی از کارها را کلا با کفش پاشنه بلند بکنید، از نظر بصری خوب می‌شوند. مواظب چشم و چال یارو باشید فقط).
از آن زمان این بدبختی من شروع شد. یعنی من آدم کفش دوستی نبودم. هیچ وقت نبودم. این دفعه که اسباب کشی کردم دیدم ای داد بیداد. حتی از خودم خجالت می‌کشم چه برسد به نگاه‌های سرشار از شماتت پگاه که داشت مرا مجبور می‌کرد زودتر جمع و جور کنم.
این شد که من حتی وقتی می رفتم کفش بخرم که با آن بروم ورزش کنم فکر می کنم چرا کفش پاشنه بلند ورزشی نداریم. هر روز هر روز تلق تلق پاشنه هایم هم بلندتر می‌شود. امسال فهمیدم که از این کفش ها که پاشنه‌شان بلند است اما سرهم است (نمی‌دانم چطور توضیح بدهم. از اینها) مد شده. ما هم که ندیدبدید هر بار به یک شهری رفتیم یک لباس را بهانه کردیم که کفش بخریم.
دیشب داشتم آشپزی می‌کردم. با یک کفش صورتی پاشنه بلند. (مراتب ترقی را به سرعت دارم طی می‌کنم). خیلی تلق تلق شیک برای مهمان‌ها غذا سرو کردم و چه دختری چه دختری شنیدم و بعدش هم مهمان‌ها را بدرقه کردم و بعد خیلی قشنگ زمین خوردم و الان دوباره همان قوزک پا که پارسال شش ماه توی بسته بندی بود، دردش شروع شد.
اما اگر شما فکر می‌کنید من از رو رفتم اشتباه می‌کنید. خدمتان عرض شود که در یک کافه‌ای نشسته‌ام و همان کفش صورتی هم پایم است. فکر می‌کنم صورتم از درد کبود شده. البته می‌گذارمش به حساب هوای سرد امروز بعد از ظهر.
باور کنید غذاهایتان با کفش پاشنه بلند خوشمزه تر می‌شوند. باور ندارید از مهمان‌های دیشب بپرسید.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.