افتاد تو توالت. رفتم یه باری که یه دوستی رو ببینم. موش آبکشیده بودم از بارون. یه شلوار دارم که دمپایش یک یک متری روی زمین کشیده می‌شود. آب را به خودش کشیده بود به چه قشنگی. رفتم توالت یک چیزی تقی صدا کرد. اولش توجه نکردم. کارم را که کردم دیدم ااا. تلفنم بود که!
خدایش دیگر کک هم نگزیدم. آخرین باری که ایفون خریدم صد دلار داده بودم برای اینکه همه جور بیمه‌ای بگیرم. خودم را می‌شناختم دیگر. خب مشروبمان را خوردیم من سلانه سلانه (نقشه نداشتم که) راه افتادم رفتم مغازه اپل. وقت دادن سه ساعت دیگر. دوباره توی باران برگشتم آمدم آپارتمان. دوش گرفتم، دوباره رفتم بیرون. بعد اگر من یک کفش داشته باشم اینجا که جلو و پشتش بسته باشد. ما که در ولایت خودمان باران تابستانه نداریم. من هم خر کیف باران، ندید و بدید دلم نمی‌خواست بمانم توی خانه.
رفتم یک تلفن دیگر بهم دادند. پنجاه دلار هم گرفتند لامصب‌ها. گفتم مگر نگفتید آن پول را بده همه چی را شامل می‌شود. گفتند نه خیر. آن پول را دادی که الان پنجاه دلار بدهی که موبایل دویست دلاری نگیری! گفتم خیلی ممنون. اپل جایی نمی‌خوابد که آب زیرش برود. ما هم از برده، برده تر. آن سه ساعت که تلفن نداشتم ، سه بار گم شدم. قرار شامم را اصلا نمی‌دانم چه شد. تلفن دوستم را که نداشتم. کلید نداشتم به هم اتاقی‌ام نمی‌توانستم تلفن کنم.
بعد خب تلفن را گرفتم گفتم خب الان همه چیز را دارم چون باید در این آی کلود باشد. نگو من از فوریه ای کلودم پر شده بودم و هی توجه نمی‌کردم. این شد که هیچ چیز از فوریه تا حالا را ندارم. همه تکست‌ها هم که طبعا نابود شدند.
می‌خواستم یک چیز دیگر بنویسم که الان اصلا یادم نیست. می‌خواهم بروم باران بازی دوباره.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.