بایگانی سالانه: 2013

سخت است که شما نزدیک‌ترین باشید باربط‌ ترین باشید در جریان‌ترین باشید به ادمی مسئله‌یی چیزی جایی و بعد یکهو همه چیز تمام شود و بیافتد توی خط دیگری و شما بشوید بی‌ربط ترین دورترین و بی‌خبرترین. همه چیز توی … ادامه‌ی خواندن→

اونجایی که فروغ می‌گه: «من از تو می‌‌مردم» همون نقطه، همون‌جا.

زیر زمین این ساختمون ما- کنار اتاق لباس‌شویی‌ها- یکی دو تا کتابخونه هست که ملت کتاب‌هاشونو میارن می‌ذارن واسه تعویض یا کلا می‌ذارن اونجا. این سه تا کتاب محصول امر لباس‌شویی هستند و من هم بعد از مدت‌ها کتاب کاغذی … ادامه‌ی خواندن→

 Why do people think they are a player when they don’t even know how to play the game? You are not a player when you drop “juicy pussy” in the first five minutes of a conversation; and for Satan’s sake … ادامه‌ی خواندن→

هوا سرد بود. باید می‌رفتم بند و ابرو. اگر دست خودم بود نمی‌رفتم. خواهرم فردا میاید اینجا. حمام و توالت را شستم، آشپزخانه را هم تمیز کردم. گفتم حالا خودم هم بروم پشم‌های صورتم را بکنم، سفید شوم. نه به … ادامه‌ی خواندن→

ما عاشق رقص بودیم. خانه من لامپ نداشت. هنوز هم ندارد. شمع‌ها را که روشن می‌کردیم. وقتی بی‌حرف، بی‌حرف،‌ بی‌حرف مرا می‌کشیدی کنارت. آهنگ‌ها را،‌ همه آن آهنگ‌های لعنتی را…آن آهنگ‌ها چطور آنقدر نت به نت،‌ لحظه به لحظه برای … ادامه‌ی خواندن→