بایگانی روزانه: 5 سپتامبر 2013

چهارم

سه روز شناخت یکی واسه تقاضای ازدواج کردن کمه؟ آره. مخصوصا وقتی کلا سه ساعت هم با هم حرف نزدن. یه بار هم همو نبوسیدن حتی چه برسه به خوابیدن. از کجا بدونم کارتو بلدی. اگه مشکلت اینه که در … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چهارم بسته هستند

پنجم

یکی بهم یه روسری پولکی داده بود. پولکی‌های نقره‌ای. از اینا که آدما واسه رقص به کمرشون می‌بندن و تکون می‌دن. منم بستم به کمرم. رفتم توی چادر مرکزی. همونجا که کافی شاپ بود. یه عده آدم اون وسط خوابیده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پنجم بسته هستند

سوم

دختره کلاه خلبانی سرش بود. غیر از کلا و یه کیف که به گردنش بود، هیچ چیز دیگه‌ای به تنش نبود. ایده کیف و تن رو دوست داشتم. نشسته بودم رو یکی از این سازه‌ها. شکل یه دست بود وسط … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سوم بسته هستند

دوم

جونم آشوب بود. یه کوفتی خورده بودم که نمی‌دونم چی بود. فقط مضطربم کرده بود. رفتم که برقصم. اما نتونستم. دوتا تکون به دست و پام دادم دیدم خودمو که مسخره نمی‌تونم بکنم. کشیدم بیرون از وسط جمعیت راه افتادم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دوم بسته هستند

Instagram

The Passenger

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند