بایگانی سالانه: 2012

خسته نباشی رنگی.  

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

میرم سفر کاش بارون بباره.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

There s a big difference of me being alone in my bed and you not being in my bed.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از اون شبهاست که دلم میخواد یه کتاب شعر بخونم تا صبح با صدای بلند، اما کتابهام در انبارى اون ور دنیا زندونى شده اند. شعر و موسیقی دوباره از دنیای من کم شده اند.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از بیرون که به خودم نگاه می‌کنم، حبابه رو می‌بینم. حبابی که نمی‌دونم کی درستش کردم و کی اینقدر ضخیم شده که قشنگ دارم توش واسه خودم زندگی‌ می‌کنم. امروز دوباره یکی ازم پرسید بالاخره خودت می‌دونی چی می‌خوای؟ راستش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اشراق

به خودم و همه دروغ مى گم وقتى مى گم نمى دونم چى مى خوام. مى دونم چى مى خوام و مى دونم که نیست و نمى شه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اشراق بسته هستند

مسئله اینه که دیگه هیچ چیزی آدم رو تحت تاثیر خودش قرار نمی‌ده. همه تکراری شدن. همه چی تکراری شده. هیچکی دیگه جذاب نیست. حتی توی مستی، حتی توی فضا. همه رو می‌شه خوند. فوقش لازم باشه دوبار ببینی‌اش. همه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

کم پیش‌ میاد من دلم بخواد یکی دیگه باشم. هرچی فکر می‌کنم راستش یادم نمی‌آد هیچ وقت خواسته بوده باشم یکی دیگه بوده باشم. اما اون دختره…کاشکی من اون دختره بودم. می‌دونم نشدنیه، می‌دونم احمقانه است، می‌دونم حتی خنده‌داره. اما … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Lost

میل به گم شدن، بعد از میل به نبودن، از همه حس هام قویتره. قویتر از همیشه.

منتشرشده در عکس | دیدگاه‌ها برای Lost بسته هستند

چرا آدم باید از اون یه لحظه، که فقط هم یه لحظه است اینقدر بترسه مثل بانجی جامپینگ، که می‌دونی میپری ولی فقط لحظه پریدن، لحظه قبل از پریدن هست که ترس به نهایتش میرسه. وقتی پریدی دیگه پریدی. دیگه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند