بایگانی سالانه: 2012

یکی از دلایل این تراوشات زیاد، همانا مریضی است. از ظهر شنبه تا هم اکنون- که ظهر چهارشنبه است- یک بار از خانه بیرون رفته‌ام. آنهم استادم گفت برگرد برو خانه. البته از امروز صبح دیگر خوب شده‌ام، اما فکر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

تلوزیون ندارم، اما اگه داشتم و این کانال براوو رو هم داشتم یک قسمت این سریال شاهان سانست رو از دست نمی‌دادم. خیلی هم جدی می‌گم. مشکل «ریالیتی» تلوزیون نیست که ماها واسش رسالت در نظر گرفتیم. شما می‌گید «ما» … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

One Week

When you get those rare moments of clarity, those flashes when the universe makes sense, you try desperately to hold on to them. They are the life boats for the darker times, when the vastness of it all, the incomprehensible … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای One Week بسته هستند

یه دفترچه خریدم دادم دست دخترم گفتم بشین کتابتو بنویس. از همین الان باس شروع کنی نوشتن. دخترم سرشو بالا کرد، منو نگاه کرد گفت کتابه رو کیا می‌خونن گفتم خودت و آدم‌های توی دلت کاش آدم زیاد تو دلش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آخه آدم می‌شینه آخر شب فیلم جاده‌ای با یه موتور و یه جعبه آبجو می‌بینه که توش پر باشه از درخت و بیابون و باغچه و دریاچه و خط های زرد تنها؟ آخه آدم چرا باس با خودش همچینکاری کنه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

سبزی من از تو

باهار خون زده بالا هیچم خانومی نکردم سبزه و اینا سبز نکردم اما آجیل و پسته به راهست. مهمون هم میخواستم شب عید رو برم بالا پیش مامان اینا اما نمیشه فرداش باید باشم از بچه هام امتحان بگیرم روزشم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سبزی من از تو بسته هستند

امان از این شعر فقان از این حرف

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم شوقست در جدایی و جورست در نظر هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست بازآ که روی در … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای امان از این شعر فقان از این حرف بسته هستند

نشسته ام خیال می بافم بعد یه دفعه ترسم می‌گیره. نه.اسمش ترس نیست. هول شاید. شاید وحشت. شاید تندی. اصلا همینه. یه دفعه تندی ام می‌گیره. قلبم تند تند می‌زنه. هزارتا فکر قاطی هم میشن. به چند نفر تکست می‌دم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

می‌خواستیم بریم لب دریا. که جوینب بکشیم که آفتاب بخوریم. چراغ اول سمت راست می‌رفت شمال به سمت دریا، چراغ دوم سمت راست می‌رفت سمت جنوب کوه. سر چراغ اول گفت که بریم کوه بریم کوه. منم چراغ دوم رو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اخه تو «آ» اپلای رو درست و کامل بخون بعد واسه سگ‌ها دنبال خونه مناسب بگرد. آخه کی میخوای آدم بشی تو؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند