بایگانی سالانه: 2012

یه عالمه لحظه است که می‌خوام بنویسمشون. اما بعد یادم می‌آد که اینقدر گذرا بودند که حتی حسشون هم یادم نمیاد. نمیخوام شرح فضای خالی بدم. خودم خالی ام.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

کاشکی می‌شد تو رو فرستاد خارج. و من رو ممنوع الخروج کرد.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

رابطه من و تلفنم ( نه گوشی موبایل، بلکه تلفن به معنای کلاسیک جریان: آن چیزی که مردم با آن با یکدیگر حرف می‌زنند) تقریبا به انتها رسیده. به پیغام‌ها گوش نمی‌دهم. نمی‌توانم. باید هزار بار نفس عمیق بکشم و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از بزرگراه ۱۰۱ در فاصله بین سن فرانسیسکو و سن خوزه متنفرم. متنفرم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دوباره زندگی ام بی‌موسیقی شده. صدای ماشین از همه جا می‌آید و من فقط در ترافیکم. در ترافیک و با صدای ان پی آر زندگی می‌کنم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یک اضطراب بد گاهی می‌ریزد توی جانم. نمی‌خواهم علف بکشم یا شراب بخورم که یادم برود استرسم. نمی‌دانم فرق استرس و اضطراب هم چیست. امروز صبح رفتم یک چیزهایی برای گوشواره سازی ام بخرم، حساب نکرده بودم که چقدر می‌شود. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نظم خانه مادرم دیوانه‌ام می‌کند. همه چیز اتو شده است. هیج رو تختی هیچ وقت هیچ چروکی ندارد. هیچ وقت هیچ ظرف نشسته‌ای هیچ جای خانه نیست. چای را هورت نکشیده، لیوانت شسته شده و ظرف شیرینی برداشته شده و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آخ

و ما عطر خاک باران خورده را در سینه مردان به ودیعه قرار دادیم، تا شما برآن آرام گیرید. باب اول-صِفرخواهش سینه مرد عطر خودش را دارد. عطری جدا از آنچه در پاریس تولید می‌شود. عطری منحصر به مردان. هروقت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای آخ بسته هستند

آدم که وبلاگش می‌گیرد باید همان لحظه بنویسد. اگر بگذارد صبح روز بعد دیگر هیچی یادش نمی ماند. اگر تکنولوژی یک چیزی بسازد که همان لحظه فکر آدم را بنویسد که مثلا وسط بار یا در خیابان هم بشود وبلاگ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یک عینک گذاشتم روی چشم‌هایم. مثل عینک جوشکاری بود. سیاه بود و دور و برش بسته. به جای شیشه، مانیتور پخش بود. یعنی در واقع داشتی آنچه را که دوربین ( که یک گوشه اتاق تعبیه شده بود) می‌دید، می‌دیدی. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند