بایگانی سالانه: 2011

سیزدهم جولای دوهزار و یازده

اینکه تو سی‌سالگی دوباره شروع کنی واسه استقلال خودت بجنگی خیلی زور داره.. اینها دعواهای هفده هجده سالگی ما بود. نمی‌کشم دیگه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سیزدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

دوازدهم جولای دوهزار و یازده

همچنان به روستا گردی در ممالک پروس مشغولم. اینجا سبز و زیباست. مردم آرامند و در این ایالت‌های سویسی که من دیدم، یک جوری انگار از در و دیوار ثروت مردم معلوم بود. حالا یا ثروت یا رفاه یا یک … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دوازدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

یازدهم جولای دوهزار و یازده

احتمالا خدا اول آمده روستاهای سویس را دیده، بعد دستور داده بهشت را از روی آن کپی کنند. روی جی پی اس زدم که از جاده‌های اصلی نرو و این یکی بهترین «ور رفتن»های عمرم بود! یعنی یک چیزی می‌گویم، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یازدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

دهم جولای دوهزار و یازده

اگر از این لیست‌های لوس «قبل از اینکه بمیرم باید این‌ کارها را بکنم» داشتم، امروز روی یکی‌شان خط می‌زدم یعنی اینکه انجام شد: رانندگی در اتوبان‌های بدون محدودیت سرعت آلمان. زد به سر من و دوستم که یکی دو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

نهم جولای دوهزار و یازده

با سه ساعت تاخیر رسیدم برلین. خسته‌ام و فقط باید بخوابم. اصلا هم نمی‌فهمم چرا وقتی همه صندلی‌های واگن‌های درجه یک خالی است، نمی‌آیند به درجه دو و سه‌ای‌ها نمی‌گویند بروید آنجا بنشیند، یا دست کم اگر آدم رفت یواشکی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

هشتم جولای دوهزار و یازده

این هفتمین آیفونی بود که به رحمت خدا رفت. نه تو دریا افتاد،‌ نه تو استخر، نه پودر شد زیر ماشین، نه جا گذاشتمش، نه چیزهای دیگه. گم شد. یعنی نمی‌دونم کجاست. بدبخت یک صفحه شکسته‌ای هم داشت از دو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هشتم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

هفتم جولای دوهزار و یازده

باور کن به خاطر خودت می‌گم. حیف این حال این شب‌هاست که نیستی توش. من که دلم نمی‌خواد. اون بالاها اما خوب می‌رقصی با آدم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هفتم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

ششم جولای دوهزار و یازده

نمی‌رسم بنویسم. خالی‌ هم هستم. بگم چی؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ششم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

پنجم جولای دوهزار و یازده

کتابخانه مرکزی آمستردام وجود مرا تسخیر کرده. یک شاهکار مسلم معماری. این مثال مجسم هنر در عصر اینترنت و اطلاعات دیجیتالی، منی را که از فضاهای نو و روشن گریزانم آنچنان رام کرده که هر روز واجب‌الحجش‌ام. . یک ساعت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پنجم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

چهارم جولای دو هزار و یازده

یکی هست که نیست.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چهارم جولای دو هزار و یازده بسته هستند