بایگانی ماهیانه: جولای 2009

کلماتت را به من قرض بده که برایت یک شعر عاشقانه بنویسم کلمات ساده من برای شرح وسعت دیوانگی دست‌هایت کوتاه است

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

ممکنه شافل آیپادتون یه جایی که نباید شما رو ببره و اون وقت دیگه هیچی جلوی اشکاتونو نمی‌‌گیره، حتی موقعیت خطیر در یک گروه رسمی بودن.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اسمش ترس باشد یا استیصال فرقی ندارد. نمی‌توانم برگردم و خاطراتش آن چند روز توقف زمان را مرور کنم. خودم را فقط یادم میاد و آن لبخند تلخ لعنتی ام را در اخرین ترمینال و امان از این ترمینال‌های آخر.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

من بودم و هوس یک جفت دست من ماندم و هوس یک زندگی دیوانگی

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هی تو. ببین وقتش همین روزهاست اصلا همین امروز، همین لحظه که سیاهیم دستم قاصدک جوانه زده نمی‌گیری‌اش؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هجده تیر هشتاد و هشت

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هجده تیر هشتاد و هشت بسته هستند

راست است که در سفر باید شناخت،‌ اما نه تنها همسفر را که بازماندگان را هم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نبودم. نیستم. تابستان عجیب و غریبی است. همه دیوانگی‌‌های نکرده این سال‌ها برای تابستان امسال نوبت گرفته‌اند. هزار تکه‌ام. جسمم را به گوشه و کنار دنیا می‌کشانم و دیگر حتی خبر از روحم که کجاست هم ندارم. یک روز در … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

زندگی که بشود آن را در یک وبلاگ نوشت، زندگی بی‌خود و حوصله سربری است و وبلاگی که نتوان در آن زندگی را نوشت وبلاگ مزخرفی. بشینیم با هم بخندیم به آن آدمی که همه زندگی‌اش را در وبلاگش می‌نوشت.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

کلمه بازی زمان مستی را می‌خواهم که تو بگویی سفر و من بگویم تو.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند