بایگانی روزانه: 14 فوریه 2008

زندگی در باد از دریچه چشم یک سوسک

باد شدیدی می‌وزید. برق قطع شده بود و صدای آژیر آمبولانس هم کما بیش شنیده می‌شد . لابد برای کسانی بود که در آسانسور گیر افتاده بودند. دوستم گفت فکر کن الان یک سوسک بودی که از قضا همین امروز … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای زندگی در باد از دریچه چشم یک سوسک بسته هستند

میم

مارتا امروز تعطیل بود. صبح آنقدر خوابید که دیگر خودش هم حوصله اش سر رفت. بیدار شد. حمام کرد و بعد نشست روی کاناپه اش. همانطور حوله پیچ. هی فکر کرد کجا برود که زیاد مجبور نباشد بنزین بسوزاند. هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای میم بسته هستند