بایگانی روزانه: 2 اکتبر 2006

ایهام

صحنه اول – ساعت بازده و نیم شب – خونه من: وای خاک به سرم. پاک یادم رفت. اون: چی رو؟ من: قرار بود ساعت هشت برم قرصام رو بگیرم از داروخونه. باید الان بخورمشون. من برم. زودی میام. اون: … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ایهام بسته هستند