قدیما های می‌شدیم وبلاگ می‌نوشتیم، الان های می‌شیم evevaltor pitch می‌نویسیم!
در سه روز گذشته به سه نفر گفتم که خاک تو سرم بریزه که در هیچ دوره‌ای زندگیم به این اندازه حوصله سربر و مزخرف نبودم. نه خبری از کسی دارم و نه خبری می‌گیرم. فقط با کسایی که حال و احوال می‌کنم که اونا سراغمو می‌گیرن. کلا هم زندگیمو خالی کردم از کسایی که وقت‌های اینجوری خورده می‌گیرن که همش اونا باید احوال بپرسن. خیلی داغون شدم از لحاظ معاشرت با دوستای قدیمی. یه بخش بزرگش هم اینه که اینقدر برای کار باید با آدم‌ها حرف بزنم (اونم با (مثلا) انرژی بالا و حال خوش که دیگه ظرف میزان معاشرت پر می‌شه. اولین بار که روزها بیشتر از نه ده ساعت بیرونم. میثم دیر میره زود میاد که حیوون‌ها خیلی تنها نمون. اگه وقتی بمونه می‌خوام بیام بغل این چهارتا. مزخرف شدم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.