صابخونه گفت که خونه رو نمیفروشه و این بهترین خبر این روزها بود. البته بعد از انتخاب نشدن روی مور به سناتوری آلاباما
—-
کارهای ARTogether داره پیش میره. روز دوشنبه یه برنامه ای بود که در واقع اولین حضور رسمی ما در یک مراسم بود. خودمم هم حرف زدم پنج دقیقه ای. من تو جمع راحت حرف میزنم. یعنی ترس از جلو جمعیت حرف زدن ندارم. فقط گاهی احساساتی میشم و بغضم و اشکم میگیره. که بد نیست. من باهاش راحتم. اما برای یه کار به این تازگی و نویی، شاید بهتر باشه آدم از همون اول با اشک جلو نره. در هر حال با یه بغض کمی جلو رفتیم!
یه میز داشتیم از کارهای بچهها و خانمها. یه دیوار رو هم پر از عکسهای کلاس ها کرده بودیم. خوب بود. دوستای خوبم اومدن کمک کردن.
—
هنوز خبری از برنامه ریزیام برای فاندریزینگ نیست. نمیدونم چجوری و از کجا شروع کنم.
—
وبسایت رو می خوام عوض کنم. باید وقت بذارم روش. دیگه رو چیا باید وقت بذارم؟ استراتژی، گزارش آخر سال، فاندریزینگ. پیدا کردن آدم. البته آدم هست. همه میخوان معلم شن.
پالا- یکی از اینترنها- گفت که درسهاش زیاد شده و دیگه نمیتونه ادامه بده. اینستاگراممون بیسر پرست شده فعلا. مثل فیس بوک
—
یه عالمه اتفاق اداری این وسطها افتاده که نمیدونم حالا شرح دادنش چه فایدهای داره.