آمدهام به یک کنفرانس دو روزه «زنان جوان کارآفرین». البته من خیلی با ترجمه کارآفرین برای Entrepreneurs موافق نیستم. حداقل در زمینه اجتماعیاش.
در هر حال یک شبی سحر لینک این گروه را برای من فرستاد. من هم های بودم برای بورس این کنفرانس سالانهشان تقاضا کردم. (نه تنها برای بورس، که در همان حال هایی برای عضویت در هیت مدیرهشان هم تقاضا کردم. دقت کنید که تا به حال اصلا ندیدمشان و به جلسات ماهانهشان هم حتی نرفتم. اولین باری که لینکشان را باز کردم برای این دوتا تقاضا کردم!)
دو هفته بعد جواب آمد که بله. شما مجانی بیا. من واقعا این روزها حالم برای معاشرت آنهم با یک کنفرانس خوب نیست. اما واقعا توی رودربایستی آمدم. گفتم فردا چشمم به چشم اینها میافتد در همین شهر! (انگار که مثلا همه در محله بالایی زندگی میکنند!)
منا هم مسخرهام کرد و گفت که خوشش میآید من خودم را جوان در نظر میگیرم!
باید دیشب میآمدم .کنفرانس از عصر جمعه تا بعد از ظهر یکشنبه در یک جایی مثل یک کابین قدیمی است در کنار اقیانوس. چهل دقیقهای خانهمان مثلا. من دیشب نیامدم. صبح کله سحر اینجا بودم.
خیلی شیک و قشنگ کفش پاشنه بلند و پیراهن و ادا و اطوار. آمدم دیدم همه دارند با گرمکن یوگا میکنند. توی دعوتنامهشان نوشته بودند که با شلوار یوگا هم بیایید اوکی است. من شانس آوردم برای شب گرمکن آورده بودم! رفتم همانها را پوشیدم.
همه خیلی ریلکس. سی و خوردهای نفر باید باشیم. از صبح تا به حال پنج تا زن باحال آمدند حرف زدند از تجربه و کارشان. این وسط گریه کردیم، همدیگر را بغل کردیم. اسم همدیگر را یاد گرفتیم. شراب خوردیم. هی وسط سخنرانیها فاک و شت گفتیم. اوه. سه دقیقه رقصیدیم. کلی منابع برای کارهایمان جمع کردیم.
دنیا را بدهید به دست زنها. زندگی همهمان بهتر میشود.