ما پارسال تعطیلات عید شکرگزاری (هفته سوم ماه نوامبر) را رفتیم سفر جاده‌ای. در هشت روز بیشتر از هشت کیلو علف کشیدیم و تقریبا چهار هزار مایل رانندگی کردیم و از شش تا پارک ملی رد شدیم. خیلی خوب بود. سال قبلش را هم من با آرزو رفته بودم یک سفر جاده‌ای دیگر در همین موقع سال. تصمیم گرفتیم که سفر جاده‌ای را تبدیل به سنت شکرگزاری کنیم.
حالا امسال می‌خواهیم برویم بالا. (بالا یعنی پورتلند و سیاتل). پارسال هم می‌خواستیم برویم بالا- که من و آرزو رفته بودیم- اما دیدیم همه‌اش بارانی است و ما دلمان آفتاب می‌خواست و رفتیم شرق و بعد جنوب. اما امسال من دلم جای سبز می‌خواهد.
اما مسئله این نیست. پارسال لورکا را بردیم. همه جا هم لحظه آخر هتلی که سگ را قبول کند پیدا کردیم. واقعا به طور معجزه‌آسا. پارسال این موقع هنوز زوئی به خانه ما نیامده بود.
امسال هم فکر کردیم که بچه‌ها را ببریم. اما زوئی کمردرد وخیمی دارد. مهره‌های استخوان‌های پشتش به هم چسبیده ‌است. نباید زیاد بیاستد یا بدود. برای همین ترجیح می‌دهم که هشت روز توی ماشین نخوابد. ما هم نگران راه رفتن زیاد خودمان و بچه‌ نباشیم. احتمالا
از بین شما کسی نیست که زندگی با سگ‌ها را بلد باشد و بخواهد از ۱۸ تا ۲۶ نوامبر در حوالی سن‌فرانسیسکو باشد؟ خانه ما تقریبا در بیست‌ مایلی شرق سن‌فرانسیسکو است. کمی آن طرف برکلی. بالای تپه‌ها.
یک گربه هم داریم که ممکن است شما به تخمش باشید یا نباشید. مانند پدر و مادرش خیلی وضعیت روانی متعادلی ندارد.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.