غیر از بی‌پولی مشکل دیگری که در این ماه‌ها داشتم دست و پا کردن تیم برای کار بود.
کار غیردولتی به این معنا نیست که کسی در آن حقوق نگیرد. (خود من ده سال است همه زندگی‌آم از طریق حقوق این سازمان‌ها تامین می‌شود). اما اول کار، تا پولی بدست بیاید کارها معمولا به صورت داوطلبی انجام می‌شود. البته تکلیفم از اول با معلم‌ها و هنرمندها مشخص بود. آنها حق‌الزحمه دریافت می‌کردند.

ملت وقتی به هنرمندها و معلم‌ها می‌رسند فکر می‌کنند آنها هوا می‌خورند و می‌پوشند و خرج زندگی ندارند. من از روز اول این را می‌دانستم که یا حقوق می‌دهم به این افراد یا کار را شروع نمی‌کنم. البته اگر کسی بگوید که می‌خواهد کار داوطلبی کند، من استقبال می‌کنم، اما چیزی نیست که من پیشنهاد دهم.

اما همه کار فقط برگزاری کلاس نیست. برای برگزاری این کلاس باید کلی کار انجام شود. این‌ها کارهای اداری،‌ ایمیل، تلفن، هماهنگی و غیره هستند که اصلا به اندازه خود ورکشاپ‌ها تفریحی نیستند. رسانه‌های اجتماعی باید آپدیت شوند، با ده‌ها نفر باید حرف زد و به مراسم گوناگون رفت. به دنبال منبع برای پول و نیرو بود و ….
نه که کسی داوطلب نشده باشد. اما اغلب اول علاقه نشان می‌دهند ولی وقتی با واقعیت کار مواجه می‌شوند، در جا می‌زنند. بعد هم چون اسم کار داوطلبی است (خیلی‌ها) فکر می‌کنند هر وقت، وقت داشته باشند می‌توانند انجامش دهند یا کار اوقات فراغت است. در حالیکه وقتی تیم اینقدر کوچک است و اول کار، هر کاری کار مهم و واجب به حساب می‌آید.

این خیلی اذیتم کرد چون همه اش خودم را زیر سوال می‌برم که شاید مدیریت من درست نباشد.

یک چیزی که سعی کردم از اول به هر کسی که در این پروژه شریک همکاری می‌کند بگویم این است که این پروژه من نیست. واقعا هم نیست. آن چیزی که اسمش را می‌گذاریم Community Building برای همه ماست. به همه اینطور ارائه می‌کنم و کردم که خودشان را باید جزوی از تیم بدانند. پروژه مال همه ماست. همینطور سعی کردم از نیروهای داوطلب بپرسم که خودشان چقدر می‌توانند و می‌خواهند کار کنند یا در چه حوزه‌ای. فکر می‌کنم یک اشتباه هم این بود. یعنی من باید مشخص می‌کردم که در چه حوزه‌هایی به آدم نیاز دارم و بعد بر اساس آن دنبال نیرو بگردم.

این اتفاق در مورد اعضای بورد هم افتاد. یعنی آدم‌ها اول قول همکاری و مساعدت- مخصوصا در مسائل تخصصی را- می‌دهند، اما وقتی می‌گویی که باید در جلسه شرکت کنند یا می‌توانند فلان کار را انجام دهند، جا می‌زنند.

در ماه آگوست یک اینترن دیگر هم به گروه من و الکساندرا و جولیت اضافه شد. پالا یک دختر ۲۱ ساله است که در دانشگاه برکلی درس حفاظت از محیط زیست و هنر می‌‌خواند. پالا و جولیت هفته‌ای هر کدام هفته‌ای ۴ ساعت برای ARTogether کار می‌کنند و کارشان نوشتن گزارش از ورکشاپ‌ها و به روز رسانی تویتر و اینستاگرام است.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.