ژانویه ۲۰۱۷

بنابر دلایل شخصی، مسئله پناهنده‌ها همیشه برای من مسئله مهمی بود. حتی قبل از اینکه تصمیم‌ به این کار بگیرم می‌دانستم که اگر قرار است برای تغییر وضعیت اجتماعی منطقه‌ام کاری بکنم، می‌خواهم این کار در حوزه پناهنده‌ها باشد. یازده سال پیش که شروع به نوشتن در این بلاگ کردم، در سازمانی کار می‌کردم که به پناهندگان آسیای جنوب شرقی خدماتی ارائه می‌داد. خاطرتان هست؟ به همین خاطر با نحوه پذیرش، پروسه ورود به مملکت، پروسه اسکان و مشکلات بعد از ورود تقریبا آشنا هستم. سیستم پناهندگی در آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم درست شده و با تقریب خوبی همان شکلی باقی مانده. (به این که چرا سیستم ناکارآمد است، به طور مفصل در یک مطلب جدا اشاره خواهم کرد.)

خب. مرحله اول این بود که مشخص کنم می‌خواهم در چه حوزه‌ای کار کنم. این را مشخص کردم: حوزه خدمات به پناهنده‌ها. فقط هم این نبود که علاقه داشته باشم در حوزه پناهنده‌ها کاری کنم. با حوزه آشنایم.

اما این حوزه بسیار وسیع است.چه بخشی از آن را قرار است پوشش دهم؟ اسکان، کاریابی، زنان، زبان انگلیسی، مشکل رفت و آمد، تطبیق با فرهنگ یا چه چیز دیگری؟

مرحله دوم این بود که ببینم چه خدماتی در حال حاضر برای پناهنده‌ها وجود دارد و چه چیزهایی لازم است. برای اینکه این را بفهمیم من باید کمی سیستم «اسکان مجدد» یا Resettlement پناهنده‌ها در آمریکا را توضیح دهم.

ما در آمریکا دو مدل پناهنده داریم:

یکی پناهنده‌هایی که در خارج از آمریکا تقاضای پناهندگی می‌کنند و می‌خواهند وارد کشور شوند. یکی دیگر هم کسانی که در آمریکا هستند (با ویزای کار، درس، مسافرتی) وارد شده اند و در خاک آمریکا تقاضای پناهندگی کردند. پروسه اداری پذیرش تقاضای پناهندگی این دو گروه متفاوت است. پروسه پذیرش گروه اول (که من قصد کار کردن با آنها را دارم) به این شکل است:
(دقت کنید که این پروسه برای پناهجویانی که در حال حاضر در کمپ‌های پناهندگی در اردن و لبنان و ترکیه و یونان و ..هستند یکسان نیست. آنها وضعیت خاص خودشان را دارند. پروسه کسانی که با ویزای خاص Special Visa که به ساکنان عراق یا افغانستان که در کشور خودشان با نیروهای آمریکایی همکاری داشتند هم متفاوت است) .

فرد یا خانواده‌ای به یکی از دفاتر سازمان ملل مراجعه می‌کند و ادعا می‌کند که جانش در کشور خودش در خطر است یا ادامه زندگی بسیار سخت است و دلایلش را توضیح می‌دهد. اگر دلایل این فرد مورد قبول قرار گیرد،‌ می‌رود در لیست انتظار. اگر فرد بداند که به کدام کشور می‌خواهد برود (کشورهای پناهنده پذیر از این طریق زیاد نیستند: کانادا، آمریکا، استرالیا، نروژ و یکی دو کشور دیگر) و آن کشور هم در آن زمان پناهنده قبول کند می‌رود در صف انتظار آن کشور.
حالا فرض می‌کنیم فرد برای پناهندگی در آمریکا پذیرش گرفته است. این فرد یا فردی را در آمریکا دارد و می‌گوید که می‌خواهد نزد او برود (ایالت و شهر) یا اینکه می‌گوید هر جا که بشود، خواهد رفت.

پروسه اسکان پناهنده‌ها در آمریکا از طریق ۹ سازمان غیر انتفاعی انجام می‌شود. این سازمان‌ها اغلب سازمان‌های خیریه مذهبی هستند که بعد از جنگ جهانی دوم برای اسکان پناهنده‌ها تاسیس شده‌اند. البته فقط به افراد مذهب خودشان کمک نمی‌کنند. خیریه هستند. وقتی فردی در صف پذیرش می‌رود یعنی این سازمان‌ها باید قبول کنند که به او خدماتی را در بدو ورود بدهند.

حالا فرض کنید این فرد وارد خاک آمریکا می‌شود. اگر فک و فامیلی داشته باشد که به کارهای اولیه اش ( پیدا کردن خانه، ثبت نام برای کارت شناسایی، اخذ گواهینامه، ثبت نام بچه‌ها در مدرسه، دکتر و بیمه پزشکی، بانک و …) برسد که خب این سازمان‌ها این فعالیت‌ها را می‌سپرند به خودشان. اگر نه وظیفه آنهاست که به یک سری کارها برسند.

هر فرد که وارد آمریکا می‌شود (هر سن و سالی) از طرف دولت فدرال چیزی نزدیک به هزار دلار پول نقد دریافت می‌کند. این تمام پولی است که دولت فدرال به پناهنده‌ها می‌دهد. (برای نمونه بگویم که اجاره یک استدیو بسیار کوچک در محله ما بیشتر از دو هزار دلار در ماه است. تازه پول پیش و سابقه گردش مالی خوب هم از طرف می‌خواهند!) بنابراین این هزار دلار در واقع یک شوخی است.)

هر پناهنده بالای ۱۸ سال می‌تواند تا ۹ ماه از پول نقد دولت ایالتی‌اش (کمتر از پانصد دلار در ماه) و کوپن غذا (تقریبا دویست دلار در ماه) و بیمه پزشکی استفاده کند. بعد از ۹ ما این خدمات قطع می‌شود. برای خانواده‌هایی که بچه‌های زیر ۱۸ سال دارند، میزان پول نقد و کوپن غذا تفاوت می‌کند و مدت طولانی‌تری دارد. (این مبلغ در ایالت‌های مختلف متفاوت است. این‌ها مال کالیفرنیاست که فعلا حوزه کار من است.)

سازمان‌های خیریه‌ای که کارهای پناهندگان را انجام می‌دهند، تقریبا همه کسری بودجه‌ دارند و از نبود امکانات (انسانی و مالی)‌رنج می‌برند.
آنها باید به پناهنده‌ها کمک کنند که خانه پیدا کنند، لوازم اولیه خانه مثل تخت، لوازم غذا خوری و …را برایشان فراهم کنند. بچه‌ها را در مدرسه و بزرگسالان را در کلاس‌های زبان ثبت نام کنند. کمک کنند که آنها کار پیدا کنند. آنها را سر وقت نوبت دکتر و اداره‌های دولتی ببرند و ….

سیستم این خیریه‌ها بسیار قدیمی است. بیشتر آنها بعد از جنگ جهانی دوم و برای اسکان پناهنده‌های اروپایی تشکیل شدند. چون پول ندارند، نیروی کارآمد هم ندارند. خدماتی هم که می‌دهند، بسیار بسیار محدود است. انسان‌های بسیار نازنینی هم در آنها مشغول به کارند، اما وقتی امکانات نیست، چقدر می‌شود خوب بود؟

یک مدل دیگر سازمان‌های خدمات به پناهنده‌ها را هم هستند که فقط با تازه‌ واردها کار نمی‌کنند، بلکه سرویس‌هایشان به همه کسانی که روزی در اینجا پناهنده بودند،‌ تعلق می‌گیرد.

برخی از این پناهجویان با تجربه‌های بسیار وحشتاک از خانه و زندگی‌شان آواره شده اند و سلامت روانشان به شدت مختل شده است. (خدایش وضع پناهنده‌های ایرانی در آمریکا- بقیه جاها را ندیدم و نمی‌دانم- نسبت به همه ملیت‌های دیگر بهتر است.)

متوجه شدم در میان این امکانات کم، جایی برای چیزی به اسم تراپی وجود ندارد. (در برخی مراکز یکی دو تراپیست هستند که بعضی روزها مشغول به کارند، اما تراپی اولویت اول این سازمان‌ها نیست.)

فقط هم این نیست که تراپی و امکانات مربوط به آن موجود نباشد. مسائل زیر هم هست:
۱. زبان: چقدر یک تراپی می‌تواند موثر باشد وقتی از طریق مترجم انجام می‌شود؟ چند تراپیست به زبان‌های پناهند‌ها داریم که حاضر به کار با این سازمان‌ها هم باشند؟
۲. وسیله حمل و نقل: امکانات محدود این افراد در خصوص حمل و نقل صرف کارهایی می‌شود که لازمه زندگی است: خرید، مدرسه بچه‌ها، دکتر و …
۳. بدنام بودن تراپی و حتی تابو بودن صحبت در خصوص مشکلات روحی در بسیاری از فرهنگ‌ها

این مسائل به خصوص مورد آخر، مرا به فکر انداخت که چه کاری در زمینه سلامت روان می‌شود انجام داد که اسم تراپی هم رویش نباشد و از طرفی کسری کار این سازمان‌های پناهندگی را جبران کند.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.