دنبال بهانه برای نوشتن بودم مدتها بود و حالا فکر کردم که هم برای خالی شدن فکر و خیال و هم برای شرح روزها و هم شاید برای همفکری و کمک بنویسم که این روزها در زندگیام (و بیشتر زندگی حرفهایم) چه خبر است.
یک مدتی است که دارم تلاش میکنم یک سازمان غیر انتقاعی را تاسیس کنم.
داستانش به طور خلاصه این است که انتخابات ماه نوامبر گذشته- که نتیجه اش انتخاب ترامپ شد- خیلی خیلی بیشتر از آن چیزی که فکر میکردم روی من اثر گذاشت. احساس خشمی که هنوز ذرهای فرو کش نکرده. یعنی خیلی بیشتر از زمانی که احمدی نژاد مثلا ریس جمهور شده بود یا چه میدانم زمان جورج بوش. برای اولین بار هم فکر کردم خیلی بیشتر از آنچیزی که فکر میکردم اینجا برایم «خانه» شده است
سال گذشته یک دوره در مورد سازماندهی های مردمی با یکی از مدیران کمپین اول اوباما (مارشال گنز) در هاروارد برداشتم که در آن در مورد هم جنبشهای مدنی در آمریکا و هم نحوه بسیج کردن گروهی را خیلی تمرین کردیم. درسم هم خوب بود الان شده ام دستیار استاد کلاس و در جاهای مختلف آمریکا کارگاه برگزار میکنیم.
از طرف دیگر بیش از ده سال است که در سازمانهای غیرانتفاعی بینالملی مدیریت پروژه میکنم. از انتشارات گرفته تا مدارس آنلاین. بنابراین با سیستم سازمانهای غیردولتی در آمریکا تا حد خوبی آشنایم.
ترکیب همه اینها به اضافه دلایلی که حالا یواش یواش خواهم گفت باعث شد که فکر کنم میخواهم یک چیزی شروع کنم. یک چیزی در سطح محلی.
میخواهم داستانش را که از ژانویه شروع شد اینجا بنویسم. این را هم بگویم که روال تغییرات را از ژانویه خواهید نوشت. الان (ماه اکتبر سال ۲۰۱۷ ) اینجایی نیستم که ژانویه فکرش را میکردم. نه از لحاظ نوع کار و از نظر اجرا. اما اینها را مینویسم برای اینکه روال تغییرات مشخص شود. و البته چرایی آنها.
فقط یک خواهشی دارم. نمیدانم چند نفر هنوز اینجا را میخوانند. من در مورد این کار تازه هنوز در رسانههای اجتماعی (فیس بوک، تویتر، اینستاگرام) چیزی نگفتهام. دلایلش را هم خواهم نوشت. اگر اینجا را میخوانید، خواهش میکنم آن را در رسانههای اجتماعی منتشر نکنید.