عشق ممنوعه

(اینو نویسنده وبلاگ جایی دیگر نوشته. من امروز برای یه روزنامه انگلیسی در مورد این ویدو نوشتم و الان دیدم که نکات اون مقاله و این نوشته تقریبا یکی هستند. به جای ترجمه اون مطلب به فارسی، اینو میذارم اینجا. ممنون ار نویسنده. )

دوست لزبین من (که لزبین بودنش علنی است) از یک کشور غربی تلفن می زنه به مامانش در ایران و می گه: مامان، سرت رو بالا بگیر دیگه، گوگوش برامون خونده. مامانش با بغض می گه، احتیاجی به ویدیوی خانوم گوگوش نبود، همیشه سرم بلند بوده در موردت.

این روایت اما روایت همه همجنسگراهای ایرانی نیست. دوستان ایرانی همجنسگرای زیادی دارم که هرگز نمی تونن به مادر، یا پدرشون بگن که همجنسگرا هستن. دلایل مختلفی داره این مساله، اما ساده ترینش برای خیلی هاشون اینه که نمی خوان زجر بدن مادرشون یا پدرشون رو، چون می دونن پدر مادرشون نمی تونن کنار بیان با همچین مساله ای. بغضشون رو فرو می دن که چرا باید بخشی از بودنشون رو از عزیزترین آدمای زندگی اشون پنهان کنن ولی حاضر نیستن عزیزانشون رو آزار بدن. این دوستای من زندگی های خوبی دارن اغلب. با جنسیت و هویت جنسی اشون راحت هستن، زندگی های کاری موفقی دارن، مظلوم و قربانی نیستن. همجنسگرا بودن بر روند زندگی اشون سایه ننداخته. ولی همیشه یه گوشه دلشون از این پنهان کردنه غصه می خورن، بغض می کنن، ولی با همون قدرت و توانایی ای که همیشه داشتن، این مساله رو هم مثل هر ناملایمتی دیگه ای تو زندگی در نظر می گیرن و نمی ذارن رو زندگی اشون سایه بندازه.

اما این روایت دوستای من هم هم روایت همه همجنسگراهای ایرانی نیست. الف دختری بود که من اینجا در غرب ملاقات کردم. تازه فهمیده بود که لزبینه. در ایران متوجه کشش به زن ها شده بود. اما اصلا به گوش خودش و خانواده اش نخورده بود چیزی به اسم همجنسگرایی وجود داره. چند تا دکتر روانپزشک رفته تهران. بهش گفتن اختلال روانی داره و در جلسات مختلف سعی کردن درمانش کنن. یک مرکز خشونت علیه زنان هم رفته برای مشاوره و اونجا هم بیشترین خشونت های روانی بهش شده. اومد اینجا دانشگاه، یکهو متوجه شد که خب یک چیزی هست به اسم لزبین بودن. دنیاش به هم ریخته بود. شیش ماه طول کشید تا بفهمه چی به چیه. به سادگی اگر در ایران یک لزبین علنی دیده بود یا حرف این چیزها رو شنیده بود، ممکن بود زندگی متفاوتی داشته باشه.

سین در شهرستاتی در ایران عاشق یک دختر می شه. اما خانواده اش و دکترهای روانپزشک بهش می گن تو ترنسجندر زن به مرد هستی و باید عمل کنی و مرد بشی و بعد اگه خواستی با اون دختر ازدواج کنی. سین دختر باهوشی بود. می ره در این مورد می خونه و تحقیق می کنه و هر چی فکر می کنه می بینه که نه، حالات و احوالاتی که داره با ترنس جندر ها نمی خونه، در پروسه تحقیقاتش متوجه می شه که لزبینه و ایرادی نداره که یک زن عاشق یک زن دیگه بشه. با دوست دخترش از ایران فرار می کنه.

میم در کانادا حاضر می شه جلوی یک دوربین تلویزیونی حرف بزنه و بگه سلام، من میم هستم، یک لزبین. عاشق شدم، دوست دختر دارم و… چرا میم حاضر شد بره جلوی دوربین یک شبکه تلویزیونی پر بیننده؟ میم می گه من تا وقتی ایران بودم هرگز نمی دونستم همچین چیزی هست. فکر می کردم عجیب و غریبم. وقتی اومدم کانادا فهمیدم. خب مساله مهمی نیست که، فقط من نمی دونستم و خیلی زجر کشیدم. اگر یک شخصیت معروف لزبین به عمرم دیده بودم، شاید من هم می فهمیدم که لزبینم. میم برای همین حاضر شد خطر جلوی دوربین اومدن رو به جون بخره. به امید اینکه یک دختر لزبین در شهر کوچکی در ایران که دسترسی به اینترنت هم نداره با دیدن میم متوجه بشه که اون هم لزبینه.

حالا کلیپ ویدیوی گوگوش به اینهایی که گفتم چه ربطی داره و چرا مهمه؟ گوگوش طرفدارانی داره از شرق تا غرب، کشورهای مختلف فارسی زبان، افغان و تاجیک و ایرانی دوستش دارن. در خیلی از روستاها و شهرهای کوچیک که دسترسی به اینترنت ممکنه نباشه، یا حداقل دسترسی به سایت ها و وبلاگ ها و گروه های فیس بوکی ال جی بی تی ها نباشه، دسترسی به ماهواره وجود داره. ویدیوی گوگوش دیر یا زود در این روستاها و شهرهای کوچیک دیده می شه. دختر لزبینی که نمی دونه لزبینه، با دیدن ویدیوی خانوم گوگوش ستاره موسیقی پاپ ممکنه احساس کنه که پس آدمی شبیه اون هم وجود داره، خانوم گوگوش می گه هست، پس حتما مشکلی وجود نداره که اینطوری باشه، خانوم گوگوش هم داره تایید می کنه!

گوگوش یک سلبریتی محبوب اقشار مختلف جامعه است. ته اون ویدیو کلیپ که برای خیلی های ما ممکنه باسمه ای و مهمل باشه، با اون لباس شاه ماهی گونه اش، از بالای سن، فرمان اوکی بودن و عادی بودن عشق دو همجنس رو صادر می کنه. دوست دارم بهش بگم آخه تو کی هستی که فکر می کنی می تونی در اون جایگاه خداگونه قرار بگیری و فرمان طبیعی بودن عشق این دو زن رو صادر کنی؟ کی به تو همچین جایگاهی رو داده. اما شادی بسیاری از دخترای لزبین ایرانی در بیست و چهار ساعت گذشته در فیس بوک رو که می بینم و جیغ های خوشحالی دوست خودم رو که می بینم دهنم رو فوری می بندم.

نگاه کن به تاثیرش: گوگوش، از جایگاه قدرت، محبوبیت، فرادستی، به مخ های معیوب می گه هی: نگاه کن، من می گم همجنسگرایی وجود داره، چشمات رو باز کن و ببینشون، من می گم هستن، و من می گم همجنس گرا بودن اشکالی نداره. من می گم طبیعیه، من می گم بپذیر. جامعه مقلد و دنباله رویی که مقهور قدرت و شیفته سلبریتی هاست و فهم بسیاری از پدیده ها هم فقط در دسته بندی های طبیعی و غیر طبیعی براش ممکن می شه، یک لحظه ممکنه تکون بخوره، تامل کنه و فکر کنه، گوگوش می گه، حتما یه چیزی می دونه که داره می گه، فلان فعال لزبین حقوق فلان که ریختش مث مرداست و ضد مرده و نیت های خاص ضد اصلاحات و غیره داره نمی گه ها، خانوم گوگوش می گه، خانوم خانوم ها، زن زیبای پر عشوه که از هر نظر کامله. و خیلی از همجنسگراهایی که همیشه مجبور شدن هویتشون رو انکار کنن، جلوی عزیزترین آدم های زندگیشون همجنسگرا بودن خودشون رو پنهان کنن، حالا هویت جنسی اشون رو دیده شده می بینن، به تعداد مانیتورهای کامپیوتر مخاطبان ویدیوی گوگوش دیده می شن، به تعداد هزار و دویست باری که این ویدیو فقط از صفحه فیس بوک گوگوش شیر شده، به تعداد هشت هزار لایکی که این ویدیو در اون صفحه داره، به تعداد پونصدهزارباری که در سایت رادیو جوان دیده شده و به تعداد هزاران باری که در صفحات دیگه دیده خواهد شد.

موج اول فمینیسم وقتی اومد خیلی چیزها رو به هم ریخت، خیلی مناسبات رو، به دنبال حقوق لیبرلی بود، حقوق اولیه، زن سفید دگرجنسگرای طبقه متوسط که امتیاز طبقاتی داشت و نگاه انتقادی به کاپیتالیسم نداشت، دنبال برابری عمومی با مردها بود، دنبال آزادی زنان. بعدها هزاران نقد به این موج اول شد. کل ساختار فمینیستم تغییر کرد، موج دوم، فمینیستم رادیکال دهه شصت و هفتاد، فمینیسم سیاهپوستان و رنگین پوستان دیگه، فمینیسم فراملیتی، پسا ساختارگرایانه، پست کلنیال، مسلمان و… اینها هر کدوم اومدن نقد کردن به موج اول فمینیسم و فمینیسم لیبرال. مطالعات جنسیت هم همه کلی دچار تغییر و تحول شدن، الان تئوری کوئیر خیلی از ساختارها و واژه ها و تئوری ها رو به چالش کشیده. اما آیا کسی منکر نقش مهم فمینیست های موج اول می شه؟ کسی می تونه منکر نقش مهمی که همون حرکات پر اشکال لیبرالی طبقه متوسط سفید پوست دگرجنسگرا داشتن بشه؟ اگر مثلا زنان سفید پوستی که امتیاز طبقاتی هم داشتن دنبال حق رای زنان نمی رفتن و بابت خواسته های لیبرالی هزینه نمی دادن، الان ما هنوز همین جایی که هستیم بودیم یا حتی جای بهتری بودیم؟

کارهایی مثل این ویدیوی گوگوش رو من از همون جنس حرکات لیبرالی موج اولی می بینم. می تونه همونقدر سطحی باشه، همونقدر پر مشکل، اما مهم، نقطه ی عطف و تاثیر گذار در روند تغییر اجتماعی. روندی که در طول زمان رشد می کنه، متحول می شه، خودش رو نقد می کنه و پیش می ره تا تغییرات اجتماعی مورد نظرش رو ایجاد کنه. تغییر اجتماعی اون هم در مورد مساثلی مثل ساختارهای جنسیتی و سکسوالیته، به خیلی چیزها نیاز داره. قراره نگاه جامعه کلا به این مقوله تغییر کنه. جامعه ای که اتفاقا تحت تاثیر مدرنیته و اومدن فرهنگ پیوریتن غربی هموفوب شده، نیاز به خیلی چیزها داره برای تغییر نگرش. حالا در سطح عامه مردم، در فضایی که نقد فرهنگی و تئوری های جامعه شناسی جنسیت و کوئیر مخاطبی نداره، و در فضایی که همجنسگرایی اغلب پنهانه و در معرض دید نیست، کارهایی مثل گوگوش می تونه تغییر ایجاد کنه. به آدمایی که در معرض تفکر انتقادی نیستن یک تلنگر کوچیک فقط بزنه، دقایقی این فرصت رو براشون ایجاد کنه که جور دیگه نگاه کنن، خارج از جعبه های معمولی که بهش عادت کردن و فکر می کنن طبیعیه.

به ویدیوی گوگوش خیلی ایرادها می شه وارد کرد. من تخصص مطالعات فرهنگی ندارم ولی می دونم که از همون شات اول این ویدیو رو می شه نقد کرد. نشون ندادن پارتنر دختره تا شات آخر، در تعلیق گذاشتن تا یکهو در شات آخر مثل یک چیز خارق العاده پارتنر دختر رو رو کردن انگار اونقدر یه همچین چیزی غیر طبیعیه که می شه باهاش سورپریز کرد مخاطب رو (آیا اگر دگرجنسگرا بودند، همچین برخورد ویژه و غیر طبیعی ای می شد؟) کلا نشون دادن ماجرا به شکل یک چیز خیلی خاص، حالت گوگوش در اینکه داره مجوز می ده به این دو نفر، انگار که این دو نفر مجوز لازم داشته باشن، کلیشه های باسمه ای از نشون دادن علنی بودن روابط یک زوج دگرجنسگرا در مقابل پنهانی بودن روابط این دو نفر، گریه های بی دلیل، جلوه رهایی بخشی که داره به گوگوش و کنسرتش داده می شه و به هر حال تثبیت جایگاه بلندمرتبه گوگوش در همین ویدیو (که خب سود مالی حتی می تونه داشته باشه براش در نهایت چون هر چی جایگاهش بالاتر بره به بیشتر فروخته شدن محصولاتش و پر مخاطب تر شدن کنسرت هاش می تونه کمک کنه) … اینها چیزایی بود که من با نگاه اول مشکل دار دیدم.

اما گوگوش منتقد اجتماعی نیست، فعال سیاسی نیست، درس مطالعات فمینیتسی و کوئیر نخونده، از مطالعات فرهنگی سررشته ای نداره. گوگوش یه خواننده پاپه، یه شو ومن با احساس، احتمالا کمی با وجدان و مهربون. گوگوش با این توصیفات و در حدی که از یه همچین آدمی می تونه بربیاد سهمش رو در مقابله با هوموفوبیا ادا کرده. خوب هم ادا کرده*. من و تو چیکار می تونیم بکنیم؟

* پ. ن. من این نظر رو الان در حالتی می گم که گوگوش در مورد این ویدیو حرف نزده هنوز. جدا از صمیم قلب آرزو می کنم هیچوقت حرف نزنه در مورد این ویدیوش و خرابش نکنه. یک جورهایی نگرانم که هر چیزی یه موقع بگه شعاری و مهمل و تبلیغی برای خودش بشه و خراب کنه. ته دلم امیدوارم سهمی که ادا کرده همینقدر بمونه. همینقدر خوب و کافیه. بقیه اش به عهده بقیه باید باشه…

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.