میان کارتونهای پر و خالی نشستهام و به این فکر میکنم دونفر آدم چرا باید اینقدر وسیله که نه، خرت و پرت داشته باشند که هرچه هم دور میریزند تمام نمیشود. خندهدار است یا گریهدار را نمیدانم. غیر از کتابها هم هیچ چیز بدرد بخوری نیست میانشان. البته پردههای نخی هم که امضای منند و خانه من. کاریشان نمیشود کرد.
این کلاسهای نکبتی تابستان هم تمام شد. تجربه که چه عرض کنم، دیوانگی محضی بود برای خودش. الان من هستم و یک هفته باقیمانده از تابستان و یک اسبابکشی. از وقتی – یعنی از همان دوماه قبل- که رفتنمان از این شهر قطعی شد و خانهدانشجوییمان را بهمان دادند ما تقریبا آنجای همه را پاره کردیم بسه که هی نشستیم و گفتیم داریم از سکرمنتو میرویم و شما چه میدانید این یعنیچه. رفتن از شهری که چهارسال هرچه من زور زدم، یک ذره هم تعلق و علاقهآی بهش پیدا نکردم. درسم هم دارد تمام میشود در این شهر، اما دریغ از یک جو علاقه. دلیل اصلی رفتنمان هم نه خانه ارزانهر است نه دانشگاه و نه هیچ چیز دیگر غیر از اینکه اسم این شهر خراب شده از آدرسمان برود بیرون. گیرم که دیویس فقط نیمساعت با اینجا فاصله داشته باشد و هزار باز از اینجا کوچکتر باشد و خانهمان بشود نصف این آپارتمان فسقلی که الان داریم. فقط برویم از اینجا.
بیربط مینویسم. عقلم سرجایش نیست.
به تحول سلایق موسیقایی برادرم فکر میکردم امروز. از تکنو و آلکس و اینها شروع شد، به رپ و فیفتی سنت و ایکان رسید و بعد تبدیل شد به موسیقی آرام راک و بعد هم پاپ ایرانی و بعد هم مهستی و جلال همتی و امشب هم به سلامتی ساسیمانکن میخواند برایم. تکامل که میگویند آیا این است و آیا قرار است به ساسی مانکن ختم شود؟ تازه اسم رپی هم برای من انتخاب کردیم که شرم و حیا اجازه نمیدهد من اینجا بگویم.
دلم می خواهد عکاسی یاد بگیرم و بفهمم که عکاسی چیزی جز فشار دادن یک دکمه است. یعنی این را الان میفهمم، اما نمیدانم چطور باید شعورم را به منصه ظهور برسانم.
حالم خراب است. غمیگنم. از سوتفاهم،مخصوصا راه دوریاش متنفرم. چرا آدمها در مورد رابطههایشان با هم حرف نمیزنند و میگذارند وقتی دلشان گرفت میگویند؟ اینجا با خودم بودم.
عقلم امشب سرجایش نیست. گفتم که
یک همکلاسی سابق را دیدم. کلاس سوم ابتدایی. دبستان هدایت. خیابان نهضت. یک پسر سه سال و نیمه دارد و تابستانها را در اروپا و امریکا میگردد و خریدهای ماهانهاش را از دوبی میکند و زندگیاش از زمین تا آخرین کهکشان کشف نشده این عالم با من متفاوت است . گفت مرا یادش بوده. همیشه. فکر میکرده که آن دختر قد بلند- البته برای کلاس سوم ابتدایی- که چشمهای بزرگ داشت کجاست. من که اینجا بودم. شاید هم نه. آنها آنجا بودند و من اینجا. بعد از یک ساعت من شروع کردم با پسرش تیله بازی کردن و دیگر نمیدانم چه شد.
اینها هیچ ربطی به هم ندارد.
از کنارشان رد میشدم. یکنفرشان گفت که شما خانمها بروید که ما آقایان یک مقدار حرفهای خودمان را بزنیم. گفتم در مورد کدامیک از اعضا و جوارح زن قرار است حرف بزنید؟ بگویید کمک کنم اگر کلمه کم دارید. ساکت شد و بعد هم گفت که لاتی بابا. نمیدانم لات من بودم که در مورد اعضا و جوارح ام میهوانستم حرف بزنم یا آنها که میخواستند جوک بگوید و زیرزیرکی بخندند.
عشق میکنم با این که سنم روز به روز زیادتر میشود و نمیفهمم انسانهایی که مسئله سن دارند. زن هرچه سنش بالاتر برود خواستنیتر است. خودم را بیشتر میخواهم.
دیوانهام این روزها. دیوانه دیوانه دیوانه.
گفتم نفس لاسیدن ایرادی ندارد. فقط باید بفهمی که طرف خودش میخواهد و به خاطر احترام نیست که خفهات نمیکند و نمیرود. با کسی بلاس که مستیات را بفهمد و فردا به رویت نیاورد حرفهایت را. گفت چقدر خوب است که میفهمی. گفتم چه انتظاری داری دیوانه. من یک زن بیست و هفت سالهام. البته که معنای لاسیدن را میفهمم و درکش میکنم.
بنویس دیوانه. بنویس. درد تو فقط نوشتن درمانش است و بس. بنویس.
مینویسم مرشد. هر شب مینویسم. هرشب فقط به خاطر تو.
-
بایگانی
- جولای 2023
- ژوئن 2020
- می 2020
- آوریل 2020
- مارس 2020
- سپتامبر 2019
- جولای 2019
- مارس 2019
- فوریه 2019
- ژانویه 2019
- نوامبر 2018
- اکتبر 2018
- سپتامبر 2018
- آگوست 2018
- جولای 2018
- آوریل 2018
- مارس 2018
- فوریه 2018
- ژانویه 2018
- دسامبر 2017
- نوامبر 2017
- اکتبر 2017
- سپتامبر 2017
- می 2017
- آوریل 2017
- مارس 2017
- فوریه 2017
- ژانویه 2017
- دسامبر 2016
- نوامبر 2016
- اکتبر 2016
- سپتامبر 2016
- آگوست 2016
- جولای 2016
- ژوئن 2016
- می 2016
- آوریل 2016
- مارس 2016
- فوریه 2016
- ژانویه 2016
- دسامبر 2015
- نوامبر 2015
- اکتبر 2015
- سپتامبر 2015
- آگوست 2015
- جولای 2015
- ژوئن 2015
- می 2015
- آوریل 2015
- مارس 2015
- فوریه 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- نوامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- آگوست 2014
- جولای 2014
- ژوئن 2014
- می 2014
- آوریل 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- سپتامبر 2013
- آگوست 2013
- جولای 2013
- ژوئن 2013
- می 2013
- آوریل 2013
- مارس 2013
- فوریه 2013
- ژانویه 2013
- دسامبر 2012
- نوامبر 2012
- اکتبر 2012
- سپتامبر 2012
- آگوست 2012
- جولای 2012
- ژوئن 2012
- می 2012
- آوریل 2012
- مارس 2012
- فوریه 2012
- ژانویه 2012
- دسامبر 2011
- نوامبر 2011
- اکتبر 2011
- سپتامبر 2011
- آگوست 2011
- جولای 2011
- ژوئن 2011
- می 2011
- آوریل 2011
- مارس 2011
- فوریه 2011
- ژانویه 2011
- دسامبر 2010
- نوامبر 2010
- اکتبر 2010
- سپتامبر 2010
- آگوست 2010
- جولای 2010
- ژوئن 2010
- می 2010
- آوریل 2010
- مارس 2010
- فوریه 2010
- ژانویه 2010
- دسامبر 2009
- نوامبر 2009
- اکتبر 2009
- سپتامبر 2009
- آگوست 2009
- جولای 2009
- ژوئن 2009
- می 2009
- آوریل 2009
- مارس 2009
- فوریه 2009
- ژانویه 2009
- دسامبر 2008
- نوامبر 2008
- اکتبر 2008
- سپتامبر 2008
- آگوست 2008
- جولای 2008
- ژوئن 2008
- می 2008
- آوریل 2008
- مارس 2008
- فوریه 2008
- ژانویه 2008
- دسامبر 2007
- نوامبر 2007
- اکتبر 2007
- سپتامبر 2007
- آگوست 2007
- جولای 2007
- ژوئن 2007
- می 2007
- آوریل 2007
- مارس 2007
- فوریه 2007
- ژانویه 2007
- دسامبر 2006
- نوامبر 2006
- اکتبر 2006
- سپتامبر 2006
- آگوست 2006
- جولای 2006
- ژوئن 2006
- می 2006
- آوریل 2006
- مارس 2006
-
اطلاعات