در عالم واقعیت و در این دوره و زمانه این جور اتفاقات فقط در فیملهای خیالی هالیوود شاید ممکن باشند. اینکه یک همسایه بعد از هشت سال توجهش به سگ توی حیاط جلب شود و یک بلیط قطار و یک پلیس مهربان در مقصد و بعد هم سر آوردن از پناگاه زنان و بعد زنگ زدن به خانه بعد از نه سال.
زن را واقعا هشت سال در خانهزیبایش در سن فرانسیسکو زندانی کرده بود. یک سفر به ژاپن کرده بود و زن را از آنجا آورده بود. بعد هم در خانه هر روز صبح با رفتنش بسته میشد و شب باز و یک سگ هم در حیاط خانه مراقب بود. زن انگلیسی نمیدانست و در خانه تلوزیون هم نداشتند. حالا هم آدرس خانه را بلد نیست که به پلیس بدهد. هیچ چیز نمی دانست. بعد از یکی دوسال دیگر حتی به لب پنجره هم نیامد. فکر کرده بود زندگی و سرنوشتش همین است.
بماند. هدفم گفتن قصه زندگی این زن نیست. یعنی هنوز بعد از دوماه برای هیچکدام از ما هم قابل باور نیست اما حقیقتی است که اتفاق افتاده. شوهر این زن هم تا جایی که میدانست یک کار تخصصی در بیمارستانی در سن فرانسیسکو بود. به گفته خودش جراح چشم.
آن زنی را که معلم شنا بود و شوهرش اجازه شنا به او نمی داد را یادتان است و به من گفته بود که زنم خودش دلش نمیخواهد شنا کند؟ زنی که مربی شنای فدراسیون در تهران بود؟ جناب به اسم زنشان خانه خریدند یک سال قبل. امسال با این وضعیت بعد وامّ های خانه و بالارفتن پرداخت ماهانه از عهده کرایه بر نیامدند و بانک خانه را گرفت. این یعنی اعلام ورشکستی به اسم زن و از بین رفتن تمام اعتبار مالی اش در این مملکت و هفت سال حداقل زمانی که برای دوباره ساختنش و از نو شروع کردنش لازم است. مرد به این فکر نکرده بود که خانه را برای زن بخرد. آن زمان هیچ کس نمیدانست اوضاع بازار املاک بهتر میشود یا بدتر. هر جور خرید و فروشی یک ریسک بود. مرد ریسک را به اسم زن انجام داد.
آدمها همه مدله عاشق میشوند. از ان دسته آدمهایی نیستم که بگویم همه ازدواجهای راه دور بد اند. اصل حرکت برای زندگی بهتر را قبول دارم. علاقه دو نفر به هم را هم میدانم اگر راست باشد خیلی مکان نمیشناسد. اما منکر این حقیقت هم نمیتوان شد که در سالهای اخیر تعداد ازدواجهای راه دور بیشتر و بیشتر شده است. اگر هم حکم کلی ندهیم شاید بتوان گفت که در اکثر این ازدواجها مردی از خارج از ایران خواهان ازدواج با زنی در داخل ایران است. متاسفانه اوضاع داخل ایران هم طوری شده که گویی این ازدواجها راهی برای خلاصی از تمام دردهای مملکت است.
اینکه حالا چرا فردی که مدتی است – از یکی دوسال بگیر تا سی سال یا بیشتر- در خارج از ایران مانده خواهان ازدواج با فردی در ایران است و به بستر متفاوت شکل گیری و رشد رابطه نگاه نمی کند بحث دیگری است که شاید دامنه بسیار وسیعی از تسلیم فرد به نظر خانواده یا عدم پیدا کردن فرد مورد علاقه را با توجه به کمتر بودن افراد برای انتخاب در بر بگیرد. به درست بودن یا نبودن این دلایل کاری ندارم. مهم این است که فرد انتخاب شونده بتواند انتخاب درست را انجام دهد. اینجاست که متاسفانه عدم شناخت از بستر اجتماعی زندگی فرد خارج نشین باعث مشکلات فراوانی میشود.
همیشه تحصیلات عالیه لزوما شعور زندگی اجتماعی برای فرد به ارمغان نمی آورد. اگر هم ادعای فرد در مورد تحصیلاتش و موقعیت کاریاش درست باشد باید دید که چرا قرار نتوانسته در همان کشور برای خودش کسی را پیدا کند. یک زمانی است که دو نفر سالهاست همدیگر را میشناسند و به اصطلاح میدانستند که این قرار است آیندهشان باشد اما اگر زندایی طرف همسایه شما بود و فامیلشان دنبال یک دختر خوب میگشت و شما معرفی شدید بپرسید که تعریفشان از دختر خوب چیست که حالا در همان کشور پیدا نمیشد. اگر با طرف حرف زدید و شنیدید که دخترّهای اینجا همه خرابند و هرشب با یکی اند بدانید که با کی طرفید. طرف یا دنبال آدم باکره آفتاب مهتاب ندیده میگردد که خوب شاید این به خاطر این باشد که میخواهد طرف را به میل خودش تربیت کند. (من به انتخاب افراد برای داشتن یا نداشتن رابطه جنسی احترام میگذارم. منظورم را قاطی نکنید) یا شاید بشود گفت که هنوز جایی را که در آن زندگی میکند به خوبی نمیشناسد. یک دلیل خیلی مهم دیگر هم که حدقل بنده به شخصه شنیدهام این بود که زنان اینجا حق و حقوقشان را می دانند و زنی که از ایران بیاید تا یک بالای چشمت ابروست شنید به پلیس زنگ نخواهد زد. البته اینکه این چه مدل چشم بالای ابرو گفتن است که به دخالت پلیس احتیاج است را باید از خود فرد پرسید.
یک مسله که به نظر من مهمترین مساله است و اغلب در بین بقیه موارد گم میشود این است که اصلا فردی که قرار است تک و تنها از خانوادهاش جدا شود و بیاید به یک کشور دیگر از وضعیت طرف دیگر در اینجا غیر از اسم شهر و تعداد اتاقهای خانه و نوع ماشینش چه میداند. برایش مهم است که در آن شهر غیر از شریکش ایرانی دیگری باشد یا نه. یا اصلا اگر خانواده شریکش در خارج از کشور باشند آیا حاضر است یک دفعه تنها بیاید و بشود مهمان آن خانوداده؟ اینها مسایلی است که در ازدواجهای این مدلی معمولا در نظر گرفته نمیشوند اما باور کنید مهم است. اگر پای خانوادهّّها در میان باشد که مهمتر. وقتی خانواده یکی از دو طرف در کشور مقصد است طبیعی است که معاشرت یک طرفه میشود و شاید ناخواسته.
معمولا فرد تا وقتی به خارج از کشور و در یک محیط محدود از نظر همزبانان قرار نگرفته نمیداند که بیشتر معاشرتها – حداقل در سالهای اول- نه از لحاظ علاقه و اشتیاق که از زور بیکسی است. یک وقتهایی صرفا به علت همزبان بودن در گروهی قرار میگیرد که در ایران حتی به وجود چنین افرادی هم فکر نکرده بود یا به ذهنش خطور نکرده بود که روزی از سر بیکسی مجبور به معاشرت با این افراد خواهد شد. اینکه میگویند غربت سنگین است را باور کنید. سنگین است. حالا اگر اهل فامیل بازی و معاشرت های دورهای فامیلی نبوده باشید و قرار باشد که بشوید عضو تنهایی در این حلقه ها که لزوما همفکر شما نیستند شاید باید دوباره فکر کنید.
قرار نیست طرف همیشه کتک بزند که اسمش بشود آزار دهنده. آزارهای روحی خیلی اثر بدتری روی فرد دارند. دوستی میگفت که همسر سابقش همیشه در مهمانیها وقتی تازه او سرش گرم میشد و شروع به خندیدن و رقصیدن میکرد از گوشهای دسته کلیدش را به نشانش میداد که یا برویم یا حواست باشد که شب به خانه میرویم.
اولویت اولتان باید این باشد که زبان یاد بگیرید و رانندگی کنید و بعد بروید سرکار. مهم نیست که وضع همسرتان چقدر خوب باشد. دسته چک یک زن پاسپورت آزادش است. هرجای دنیا باشد فرقی ندارد. استقلال مالی اولین قدم برای نه گفتن است.
این مطلب فکر کنم ادامه دار باشد.
-
بایگانی
- جولای 2023
- ژوئن 2020
- می 2020
- آوریل 2020
- مارس 2020
- سپتامبر 2019
- جولای 2019
- مارس 2019
- فوریه 2019
- ژانویه 2019
- نوامبر 2018
- اکتبر 2018
- سپتامبر 2018
- آگوست 2018
- جولای 2018
- آوریل 2018
- مارس 2018
- فوریه 2018
- ژانویه 2018
- دسامبر 2017
- نوامبر 2017
- اکتبر 2017
- سپتامبر 2017
- می 2017
- آوریل 2017
- مارس 2017
- فوریه 2017
- ژانویه 2017
- دسامبر 2016
- نوامبر 2016
- اکتبر 2016
- سپتامبر 2016
- آگوست 2016
- جولای 2016
- ژوئن 2016
- می 2016
- آوریل 2016
- مارس 2016
- فوریه 2016
- ژانویه 2016
- دسامبر 2015
- نوامبر 2015
- اکتبر 2015
- سپتامبر 2015
- آگوست 2015
- جولای 2015
- ژوئن 2015
- می 2015
- آوریل 2015
- مارس 2015
- فوریه 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- نوامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- آگوست 2014
- جولای 2014
- ژوئن 2014
- می 2014
- آوریل 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- سپتامبر 2013
- آگوست 2013
- جولای 2013
- ژوئن 2013
- می 2013
- آوریل 2013
- مارس 2013
- فوریه 2013
- ژانویه 2013
- دسامبر 2012
- نوامبر 2012
- اکتبر 2012
- سپتامبر 2012
- آگوست 2012
- جولای 2012
- ژوئن 2012
- می 2012
- آوریل 2012
- مارس 2012
- فوریه 2012
- ژانویه 2012
- دسامبر 2011
- نوامبر 2011
- اکتبر 2011
- سپتامبر 2011
- آگوست 2011
- جولای 2011
- ژوئن 2011
- می 2011
- آوریل 2011
- مارس 2011
- فوریه 2011
- ژانویه 2011
- دسامبر 2010
- نوامبر 2010
- اکتبر 2010
- سپتامبر 2010
- آگوست 2010
- جولای 2010
- ژوئن 2010
- می 2010
- آوریل 2010
- مارس 2010
- فوریه 2010
- ژانویه 2010
- دسامبر 2009
- نوامبر 2009
- اکتبر 2009
- سپتامبر 2009
- آگوست 2009
- جولای 2009
- ژوئن 2009
- می 2009
- آوریل 2009
- مارس 2009
- فوریه 2009
- ژانویه 2009
- دسامبر 2008
- نوامبر 2008
- اکتبر 2008
- سپتامبر 2008
- آگوست 2008
- جولای 2008
- ژوئن 2008
- می 2008
- آوریل 2008
- مارس 2008
- فوریه 2008
- ژانویه 2008
- دسامبر 2007
- نوامبر 2007
- اکتبر 2007
- سپتامبر 2007
- آگوست 2007
- جولای 2007
- ژوئن 2007
- می 2007
- آوریل 2007
- مارس 2007
- فوریه 2007
- ژانویه 2007
- دسامبر 2006
- نوامبر 2006
- اکتبر 2006
- سپتامبر 2006
- آگوست 2006
- جولای 2006
- ژوئن 2006
- می 2006
- آوریل 2006
- مارس 2006
-
اطلاعات